مشاهده کردن
license
98
1667
100
معنی کلمه مشاهده کردن
معنی واژه مشاهده کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- ديدن، نگريستن، تماشا كردن 2- رويت كردن | ||
انگلیسی | observe, see, apperceive, behold, perceive | ||
عربی | راقب، رصد، انتبه، تقيد، احترز، عاين، أدرك، راعى، أبدى ملاحظة، أقام الشعائر، إحترم القانون، إحتفل بعيد، وضع تحت المراقبة، صمت دقيقة، ميز، لاحظ، يراقب | ||
مرتبط | رعایت کردن، نظاره کردن، گفتن، مراعات کردن، ملاحظه کردن، دیدن، نگاه کردن، فهمیدن، ملاقات کردن، درک کردن، دریافتن، بمعلومات خود افزودن، حس کردن | ||
واژه | مشاهده کردن | ||
معادل ابجد | 629 | ||
تعداد حروف | 10 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی مشاهده کردن | ||
پخش صوت |
نگريستن، معاينه کردن
1- ديدن، نگريستن، تماشا كردن
2- رويت كردن
observe, see, apperceive, behold, perceive
راقب، رصد، انتبه، تقيد، احترز، عاين، أدرك، راعى، أبدى ملاحظة، أقام الشعائر، إحترم القانون، إحتفل بعيد، وضع تحت المراقبة، صمت دقيقة، ميز، لاحظ، يراقب
رعایت کردن، نظاره کردن، گفتن، مراعات کردن، ملاحظه کردن، دیدن، نگاه کردن، فهمیدن، ملاقات کردن، درک کردن، دریافتن، بمعلومات خود افزودن، حس کردن