مست
licenseمعنی کلمه مست
معنی واژه مست
                            
                            
                             
                            mast 
                        
                        
                          drunk
                                     |
                           
                    مست
                            مترادف:
                            1-اسم 
2- سرخوش، نشئه، نشئه ناك، مي زده، شراب زده، ملنگ، كيفور 
3- خمار، خمارين، خمارآلود، خمارآلوده، مخمور 
4- خراب، طافح 
5- مدهوش، لايعقل 
6- بي خود، بي خويشتن، از خودبي خود، مجذوب 
7- بي خبر، غافل، غفلت زده 
8- هيجان زده 
9- مغرور، متكبر
                          
                        
                         
                         نمایش تصویر
                        
                        
               
                اطلاعات بیشتر واژه
                                          ترکیب:
                                            (صفت) [پهلوی: mast] 
                                        
                                        
                                        
                                           مختصات:
                                          (مُ) [ په . ] (اِ.)
                                        
 
                                          الگوی تکیه:
                                            S
                                        
                                        
                                        
                                           نقش دستوری:
                                          صفت
                                        
 
                                          آواشناسی:
                                            mast
                                        
                                        
                                        
                                           منبع:
                                          فرهنگ فارسی معین
                                        
 
                                          معادل ابجد:
                                            500
                                        
                                        
                                        
                                           شمارگان هجا:
                                          1
                                        
                    دیگر زبان ها
                
                
                انگلیسی
                drunk | drunken , intoxicated , plastered , groggy , tipsy , soused , boozy , languorous , instable , loaded
ترکی
                sarhoş
فرانسوی
                ivre
آلمانی
                betrunken
اسپانیایی
                ebrio
ایتالیایی
                ubriaco
عربی
                سكران | ثمل , سكير , الثمل , عربيد , حفلة سكر
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "مست" در زبان فارسی از جنبههای مختلف قابل بررسی است. در زیر به beberapa قاعده نگارشی و زبانشناختی مربوط به این کلمه اشاره میشود:
1. تعریف و معانی
- "مست" به معنای شیدا، مست و نشئه است و معمولاً در ارتباط با حالت ناشی از نوشیدنیهای الکلی یا هیجان و عشق به کار میرود.
2. جملات توصیفی
- کلمه "مست" میتواند به عنوان صفت در جملات و عبارات توصیفی استفاده شود. به عنوان مثال:
- "او در این شب زیبا، مست از عشق و شوق بود."
 
3. استفاده در شعر و ادب
- کلمه "مست" در شعرهای فارسی با معانی گوناگون به کار میرود و میتواند احساسات عمیق و حالتهای روحی را منتقل کند. به عنوان مثال:
- شاعران معمولاً از "مست" برای توصیف حالتی روحی استفاده میکنند.
 
4. قواعد املایی
- واژه "مست" به صورت صحیح و بدون هیچگونه تغییر املایی نوشته میشود. همچنین در نوشتار رسمی و غیررسمی میتوان آن را به همین شکل استفاده کرد.
5. توجه به سیاق
- در محل استفاده از این کلمه، توجه به سیاق جمله مهم است. "مست" میتواند به حالتهای مثبت (شیدایی) یا منفی (نوشیدن الکلی) اشاره کند.
6. نقاط قوت و ضعف
- وقتی از "مست" در متونی استفاده میشود که بار معنایی غنی و عاطفی دارند، میتواند به زیبایی متن بیفزاید، اما باید دقت کرد که در کلمات علمی یا رسمی کمتر از این نوع واژهها استفاده شود.
با رعایت نکات فوق، میتوان به شیوهای درست و زیبا از کلمه "مست" در نوشتار و گفتار فارسی استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
 - او بعد از خوردن چند لیوان شراب کاملاً مست شده بود و نمیتوانست به درستی راه برود.
- در جشن تولدش، همه دوستانش به شادی و خنده بودند و جو مستی و شادی در فضا حاکم بود.
- بوی گلهای بهاری و آواز پرندگان، دل او را مست کرده بود و نمیتوانست از زیبایی طبیعت دل بکند.
 
     
    