خرد کردن
licenseمعنی کلمه خرد کردن
معنی واژه خرد کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | grind, minify, squelch, smash, abate, chop, pestle, demolish, disintegrate, exterminate, fragment, mangle, steamroller, shatter, annihilate, break to pieces, comminute, crash, cut down, decrease, diminish, eliminate, extenuate, fractionalize, fragmentize, fritter, hack, hash, lessen, mash, mince, mitigate, narrow, reduce, shiver, de-escalate, chopping | ||
عربی | طحن، شحذ، سحق، جرش، صر بأسنانه، ظلم، اضطهد، صقل، سحن، تحرك بعسر، طَحن | ||
مرتبط | سخت کار کردن، اسیاب کردن، تیز کردن، اذیت کردن، کوبیدن، کوچک کردن، خرد ساختن، له کردن، ورشکست شدن، درهم شکستن، شکست دادن، بشدت زدن، درهم کوبیدن، کم شدن، خرد شدن، تخفیف دادن، کاستن، رفع نمودن، ریز ریز کردن، بریدن، غذا خوردن، جدا کردن، شکستن، پودر ساختن، خراب کردن، ویران کردن، از هم پاشیدن، متلاشی شدن، متلاشی کردن، تجزیه شدن، فرو ریختن، دفع افات کردن، منهدم کردن، منقرض کردن، بکلی نابود کردن، بر انداختن، قطعه قطعه کردن، ریز کردن، پاره کردن، باجاده صاف کن جاده را صاف کردن، داغان کردن، نابود کردن، از بین بردن، سربه سر کردن، محو کردن، خنثی نمودن، تجزیه کردن، پودرشدن یاکردن، پودر کردن، سقوط کردن، ریز ریز شدن، ناخوانده وارد شدن، تصادم کردن، تقلیل دادن، نقصان یافتن، کم کردن یا شدن، خیلی کم کردن، کم کردن، تقلیل یافتن، زدودن، حذف کردن، برطرف کردن، رفع کردن، کم تقصیر قلمداد کردن، رقیق کردن، کاستن از، تقسیم بجزء کردن، برخه کردن، هدر کردن، زخم زدن، بیل زدن، مخلوط کردن، ریزه ریزه کردن، کاهش دادن، کمتر شدن، خمیر کردن، لاس زدن، قیمه کردن، حرف خود را خوردن، تلویحا گفتن، تسکین دادن، سبک کردن، محدود کردن، باریک شدن، باریک کردن، ساده کردن، لرزیدن، از سرما لرزیدن، لرزاندن، مرتعش کردن، تشنج زدایی کردن، محدود ساختن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) برای استفاده صحیح از کلمه «خرد کردن» در زبان فارسی، چند نکته قاعدهای و نگارشی وجود دارد که میتوان به آنها اشاره کرد:
با رعایت این نکات میتوانید به درستی از کلمه «خرد کردن» در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | خرد کردن | ||
معادل ابجد | 1078 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
مختصات | (خُ. کَ دَ) (مص م .) | ||
منبع | واژگان مترادف و متضاد | ||
نمایش تصویر | معنی خرد کردن | ||
پخش صوت |
1- ريزريز كردن، شكستن، له كردن
برای استفاده صحیح از کلمه «خرد کردن» در زبان فارسی، چند نکته قاعدهای و نگارشی وجود دارد که میتوان به آنها اشاره کرد: معنی و کاربرد: «خرد کردن» به معنای قطعه قطعه یا شکستن چیزی به اجزای کوچکتر است. این کلمه بیشتر در مواقعی استفاده میشود که بخواهیم از چیزی مانند غذا، سنگ، یا هر ماده دیگری قطعات کوچکتری بسازیم. صرف و تنوع: این فعل در زمانها و اشخاص مختلف میتواند صرف شود. به عنوان مثال: نکات نگارشی: با رعایت این نکات میتوانید به درستی از کلمه «خرد کردن» در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
2- درهمشكستن، نابود كردن
3- تبديل كردن
grind, minify, squelch, smash, abate, chop, pestle, demolish, disintegrate, exterminate, fragment, mangle, steamroller, shatter, annihilate, break to pieces, comminute, crash, cut down, decrease, diminish, eliminate, extenuate, fractionalize, fragmentize, fritter, hack, hash, lessen, mash, mince, mitigate, narrow, reduce, shiver, de-escalate, chopping
طحن، شحذ، سحق، جرش، صر بأسنانه، ظلم، اضطهد، صقل، سحن، تحرك بعسر، طَحن
سخت کار کردن، اسیاب کردن، تیز کردن، اذیت کردن، کوبیدن، کوچک کردن، خرد ساختن، له کردن، ورشکست شدن، درهم شکستن، شکست دادن، بشدت زدن، درهم کوبیدن، کم شدن، خرد شدن، تخفیف دادن، کاستن، رفع نمودن، ریز ریز کردن، بریدن، غذا خوردن، جدا کردن، شکستن، پودر ساختن، خراب کردن، ویران کردن، از هم پاشیدن، متلاشی شدن، متلاشی کردن، تجزیه شدن، فرو ریختن، دفع افات کردن، منهدم کردن، منقرض کردن، بکلی نابود کردن، بر انداختن، قطعه قطعه کردن، ریز کردن، پاره کردن، باجاده صاف کن جاده را صاف کردن، داغان کردن، نابود کردن، از بین بردن، سربه سر کردن، محو کردن، خنثی نمودن، تجزیه کردن، پودرشدن یاکردن، پودر کردن، سقوط کردن، ریز ریز شدن، ناخوانده وارد شدن، تصادم کردن، تقلیل دادن، نقصان یافتن، کم کردن یا شدن، خیلی کم کردن، کم کردن، تقلیل یافتن، زدودن، حذف کردن، برطرف کردن، رفع کردن، کم تقصیر قلمداد کردن، رقیق کردن، کاستن از، تقسیم بجزء کردن، برخه کردن، هدر کردن، زخم زدن، بیل زدن، مخلوط کردن، ریزه ریزه کردن، کاهش دادن، کمتر شدن، خمیر کردن، لاس زدن، قیمه کردن، حرف خود را خوردن، تلویحا گفتن، تسکین دادن، سبک کردن، محدود کردن، باریک شدن، باریک کردن، ساده کردن، لرزیدن، از سرما لرزیدن، لرزاندن، مرتعش کردن، تشنج زدایی کردن، محدود ساختن