قرار
licenseمعنی کلمه قرار
معنی واژه قرار
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- رسم، روش، نهاد 2- استقرار، ثبات، سكون، طمانينه 3- آرام، آرامش، صبر، فراغ، فراغت، هال 4- شرط، عهد، وعده 5- رانده وو، ميعاد، وعده گاه 6- قول، ميثاق 7- شرح 8- شيوه، وضع 9- حكم، 10- ، عادت | ||
انگلیسی | arrangement, agreement, decision, accord, concord, dictum, equanimity, fixity, stipulation, appointment | ||
عربی | ترتيب، تسوية، تنظيم، تدبير، نظام، نسق، تعديل، استعداد | ||
ترکی | randevu | ||
فرانسوی | rendez-vous | ||
آلمانی | termin | ||
اسپانیایی | cita | ||
ایتالیایی | appuntamento | ||
مرتبط | تنظیم، ترتیب، نظم، مقدمات، ارایش، توافق، قرارداد، موافقت، پیمان، معاهده، تصمیم، عزم، داوری، حکم دادگاه، تصویب نامه، سازش، مطابقت، مقاوله نامه، حکم، گفته، اظهار نظر قضایی، رای، متانت، خود داری، تعادل فکری، ارامی، قضاوت منصفانه، ثبات، ثبوت، تثبیت، استواری، پایداری، شرط ضمن عقد، تصریح، قید | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "قرار" در زبان فارسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است و میتواند به عنوان اسم، فعل، یا حتی در اصطلاحات مختلف استفاده شود. در ادامه به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود: ۱. نقشهای دستوری:
۲. بهکارگیری در جملات:
۳. استفاده عبارات و اصطلاحات:
۴. نکات نگارشی:
۵. تلفظ و نوشتار:
با رعایت این قواعد و نکات، میتوان به شکل مؤثری از کلمه "قرار" در نوشتار و گفتار استفاده کرد. | ||
واژه | قرار | ||
معادل ابجد | 501 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | qarār | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی] | ||
مختصات | (قَ) [ ع . ] | ||
آواشناسی | qarAr | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی قرار | ||
پخش صوت |
آرام - آرامش - پیمان - دیدار - شکیب - شکیبایی - نهش - هال - گذاشتن کلمه "قرار" در زبان فارسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است و میتواند به عنوان اسم، فعل، یا حتی در اصطلاحات مختلف استفاده شود. در ادامه به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود: ۱. نقشهای دستوری: ۲. بهکارگیری در جملات: ۳. استفاده عبارات و اصطلاحات: ۴. نکات نگارشی: ۵. تلفظ و نوشتار: با رعایت این قواعد و نکات، میتوان به شکل مؤثری از کلمه "قرار" در نوشتار و گفتار استفاده کرد.
1- رسم، روش، نهاد
2- استقرار، ثبات، سكون، طمانينه
3- آرام، آرامش، صبر، فراغ، فراغت، هال
4- شرط، عهد، وعده
5- رانده وو، ميعاد، وعده گاه
6- قول، ميثاق
7- شرح
8- شيوه، وضع
9- حكم،
10- ، عادت
arrangement, agreement, decision, accord, concord, dictum, equanimity, fixity, stipulation, appointment
ترتيب، تسوية، تنظيم، تدبير، نظام، نسق، تعديل، استعداد
randevu
rendez-vous
termin
cita
appuntamento
تنظیم، ترتیب، نظم، مقدمات، ارایش، توافق، قرارداد، موافقت، پیمان، معاهده، تصمیم، عزم، داوری، حکم دادگاه، تصویب نامه، سازش، مطابقت، مقاوله نامه، حکم، گفته، اظهار نظر قضایی، رای، متانت، خود داری، تعادل فکری، ارامی، قضاوت منصفانه، ثبات، ثبوت، تثبیت، استواری، پایداری، شرط ضمن عقد، تصریح، قید