قالب کردن
licenseمعنی کلمه قالب کردن
معنی واژه قالب کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | block, cake, form, shove over, take a cast, found, mold | ||
عربی | منع، كتلة، مجموعة، سد، إعترض سبيل، عاق، أحبط، خدر العصب، حي، عقبة، حاجز، مبنى ضخم، منصة الدلال، كليشية، جمد، رسم، شخص أحمق، مجموعة مؤلفة من أربعة طوابع، مقدار ضخم من أسهم شركة، بكرة لرفع الأثقال | ||
مرتبط | مسدود کردن، بستن، بند اوردن، مانع شدن از، باز داشتن، بشکل کیک دراوردن، شکل گرفتن، ساختن، فرم دادن، متشکل کردن، تشکیل دادن، تاسیس کردن، بنیاد نهادن، ریختن، ذوب کردن، قالب ریزی کردن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "قالب کردن" به معنای ریختن یک ماده در یک فرم مشخص (مانند ریختن بتن در یک فرم) یا ایجاد شکل و فرم خاصی از چیزی به کار میرود. در استفاده از این کلمه، قواعد نگارشی به شکل زیر هستند:
با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "قالب کردن" به درستی در متون فارسی استفاده کرد. | ||
واژه | قالب کردن | ||
معادل ابجد | 407 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی قالب کردن | ||
پخش صوت |
انداختن - چپاندن کلمه "قالب کردن" به معنای ریختن یک ماده در یک فرم مشخص (مانند ریختن بتن در یک فرم) یا ایجاد شکل و فرم خاصی از چیزی به کار میرود. در استفاده از این کلمه، قواعد نگارشی به شکل زیر هستند: نحوه نوشتار: کلمه "قالب کردن" باید به صورت جدا از هم نوشته شود و بین دو کلمه "قالب" و "کردن" یک فاصله وجود داشته باشد. استفاده در جملات: کلمه "قالب کردن" معمولاً به عنوان فعل در جملات به کار میرود. به عنوان مثال: صرف فعل: "قالب کردن" فعل وابسته به "قالب" است و میتواند در زمانهای مختلف صرف شود. مثلاً: جایگاه در جمله: "قالب کردن" معمولاً در جملات به عنوان فعل اصلی یا فعل کمکی استفاده میشود. این کلمه میتواند با مفعول همراه باشد، مانند: "قالب کردن خمیر." با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "قالب کردن" به درستی در متون فارسی استفاده کرد.
block, cake, form, shove over, take a cast, found, mold
منع، كتلة، مجموعة، سد، إعترض سبيل، عاق، أحبط، خدر العصب، حي، عقبة، حاجز، مبنى ضخم، منصة الدلال، كليشية، جمد، رسم، شخص أحمق، مجموعة مؤلفة من أربعة طوابع، مقدار ضخم من أسهم شركة، بكرة لرفع الأثقال
مسدود کردن، بستن، بند اوردن، مانع شدن از، باز داشتن، بشکل کیک دراوردن، شکل گرفتن، ساختن، فرم دادن، متشکل کردن، تشکیل دادن، تاسیس کردن، بنیاد نهادن، ریختن، ذوب کردن، قالب ریزی کردن