مرتب کردن
licenseمعنی کلمه مرتب کردن
معنی واژه مرتب کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | arrange, order, serialize, dispose, marshal, collocate, line up, draw up, regularize, tidy, classify, put in order, redd, regulate, set, straighten, range, to organize | ||
عربی | رتب، نظم، اتخذ، سوى الخلاف، عدل، يرتب | ||
مرتبط | ترتیب دادن، چیدن، منظم کردن، سازمند کردن، اراستن، سفارش دادن، فرمان دادن، برات دستور دادن، تنظیم کردن، نوبتی کردن، مسلسل کردن، پیاپی ساختن، سریال کردن، پشت سرهم اوردن، مستعد کردن، ترتیب کارها را معین کردن، به ترتیب نشان دادن، راهنمایی کردن با، پهلوی هم گذاردن، اماده و مجهز کردن، کارها را تنظیم کردن، نظم دادن، دسته بندی کردن، طبقه بندی کردن، رده بندی کردن، درست کردن، رها ساختن، تعدیل کردن، میزان کردن، قرار دادن، قرار گرفته، نشاندن، نصب کردن، غروب کردن، راست کردن، در صف اوردن، سیر و حرکت کردن، تغییر کردن | ||
واژه | مرتب کردن | ||
معادل ابجد | 916 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی مرتب کردن | ||
پخش صوت |
سامان دادن - پیراستن - آراستن - سامانیدن
arrange, order, serialize, dispose, marshal, collocate, line up, draw up, regularize, tidy, classify, put in order, redd, regulate, set, straighten, range, to organize
رتب، نظم، اتخذ، سوى الخلاف، عدل، يرتب
ترتیب دادن، چیدن، منظم کردن، سازمند کردن، اراستن، سفارش دادن، فرمان دادن، برات دستور دادن، تنظیم کردن، نوبتی کردن، مسلسل کردن، پیاپی ساختن، سریال کردن، پشت سرهم اوردن، مستعد کردن، ترتیب کارها را معین کردن، به ترتیب نشان دادن، راهنمایی کردن با، پهلوی هم گذاردن، اماده و مجهز کردن، کارها را تنظیم کردن، نظم دادن، دسته بندی کردن، طبقه بندی کردن، رده بندی کردن، درست کردن، رها ساختن، تعدیل کردن، میزان کردن، قرار دادن، قرار گرفته، نشاندن، نصب کردن، غروب کردن، راست کردن، در صف اوردن، سیر و حرکت کردن، تغییر کردن