خود رای
licenseمعنی کلمه خود رای
معنی واژه خود رای
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | opinionated, overconfident, headstrong, presumptuous, wayward, absolute, arrogant, assuming, froward, obstinate, overweening, peremptory, presuming, self-assertive, self-assured, self-confident, self-opinionated, wilful, pup, satrap, whip cracker | ||
عربی | عنيد، متعنت، متشبث برأيه | ||
مرتبط | مستبد، لجوج، خود سر، لجباز، سر سخت، مغرور، گستاخ، خود بین، جسور، متمرد، خیره سر، مطلق، کامل، قطعی، خالص، مستقل، متکبر، سرکش، پرنخوت، از خود راضی، یاغی، معاند، یک دنده، کله شق، بسیار مغرور، بی چون و چرا، امرانه، شتاب امیز، پر رو، خود بیانگر، خود پسند، مطمئن بنفس خود، مطمئن بخود، خود ستا، توله سگ، بچه سگ ماهی، ساتراپ، استاندار قدیم ایران | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "خود رای" در زبان فارسی به دو صورت نوشته میشود: "خودرای" و "خود رای". در ادامه به هر یک از این دو شکل و قواعد مرتبط با آنها اشاره میکنیم:
نکات نگارشی:
مثال:
در نتیجه، در نگارش صحیح، "خودرای" شکل درست و متداول این کلمه است. | ||
واژه | خود رای | ||
معادل ابجد | 821 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی خود رای | ||
پخش صوت |
برمخیده - خود رای کلمه "خود رای" در زبان فارسی به دو صورت نوشته میشود: "خودرای" و "خود رای". در ادامه به هر یک از این دو شکل و قواعد مرتبط با آنها اشاره میکنیم: خودرای (بدون فاصله): در نتیجه، در نگارش صحیح، "خودرای" شکل درست و متداول این کلمه است.
opinionated, overconfident, headstrong, presumptuous, wayward, absolute, arrogant, assuming, froward, obstinate, overweening, peremptory, presuming, self-assertive, self-assured, self-confident, self-opinionated, wilful, pup, satrap, whip cracker
عنيد، متعنت، متشبث برأيه
مستبد، لجوج، خود سر، لجباز، سر سخت، مغرور، گستاخ، خود بین، جسور، متمرد، خیره سر، مطلق، کامل، قطعی، خالص، مستقل، متکبر، سرکش، پرنخوت، از خود راضی، یاغی، معاند، یک دنده، کله شق، بسیار مغرور، بی چون و چرا، امرانه، شتاب امیز، پر رو، خود بیانگر، خود پسند، مطمئن بنفس خود، مطمئن بخود، خود ستا، توله سگ، بچه سگ ماهی، ساتراپ، استاندار قدیم ایران
نکات نگارشی:
مثال: