تربیت کردن
licenseمعنی کلمه تربیت کردن
معنی واژه تربیت کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | ادب كردن، پرورش دادن، تاديب كردن، تعليم دادن، فرهيختن، بار آوردن، پروراندن | ||
انگلیسی | breed, educate, train, abet, rear, school, education | ||
عربی | تكاثر، نسل، تناسل، تصنيف، ذرية، توالد، عشعش، أنتج، ربى، أحدث، ولد، سبب | ||
مرتبط | پروردن، بار اوردن، زاییدن، بدنیا آوردن، تولید کردن، تعلیم دادن، فرهیختن، دانش اموختن، ورزش کردن، مشق کردن، ورزیدن، تشویق کردن، جرات دادن، معاونت کردن، بر انگیختن، بلند کردن، افراشتن، نمودار شدن، درس دادن، بمدرسه فرستادن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "تربیت کردن" در زبان فارسی به معنای آموزش و پرورش دادن است و معمولاً به عنوان یک فعل مرکب به کار می رود. در استفاده از این کلمه و نگارش آن، چند نکته وجود دارد:
این نکات به شما کمک میکند تا از "تربیت کردن" به شکل مناسبی در متون فارسی استفاده کنید و به نگارش صحیح آن توجه داشته باشید. | ||
واژه | تربیت کردن | ||
معادل ابجد | 1286 | ||
تعداد حروف | 9 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی تربیت کردن | ||
پخش صوت |
پروردن - پرورش دادن - فرهیختن کلمه "تربیت کردن" در زبان فارسی به معنای آموزش و پرورش دادن است و معمولاً به عنوان یک فعل مرکب به کار می رود. در استفاده از این کلمه و نگارش آن، چند نکته وجود دارد: ساختار فعل: "تربیت" به عنوان یک اسم (اسم مصدر) و "کردن" به عنوان فعل است که با هم تشکیل یک فعل مرکب میدهند. بنابراین، شما میتوانید از این ترکیب به عنوان یک فعل در جملات مختلف استفاده کنید. صرف فعل: این کلمه را میتوان در زمانهای مختلف صرف کرد. به عنوان مثال: نقطهگذاری: در متون رسمی، اگر "تربیت کردن" در وسط جمله بیاید، باید دقت کنید که جملات و عبارات به درستی نقطهگذاری شوند و این کلمه به طور درست در ترکیب با سایر جملات استفاده شود. سیاق جملات: استفاده از "تربیت کردن" در جملات نیازمند دقت در سیاق جمله است. به عنوان مثال: این نکات به شما کمک میکند تا از "تربیت کردن" به شکل مناسبی در متون فارسی استفاده کنید و به نگارش صحیح آن توجه داشته باشید.
ادب كردن، پرورش دادن، تاديب كردن، تعليم دادن، فرهيختن، بار آوردن، پروراندن
breed, educate, train, abet, rear, school, education
تكاثر، نسل، تناسل، تصنيف، ذرية، توالد، عشعش، أنتج، ربى، أحدث، ولد، سبب
پروردن، بار اوردن، زاییدن، بدنیا آوردن، تولید کردن، تعلیم دادن، فرهیختن، دانش اموختن، ورزش کردن، مشق کردن، ورزیدن، تشویق کردن، جرات دادن، معاونت کردن، بر انگیختن، بلند کردن، افراشتن، نمودار شدن، درس دادن، بمدرسه فرستادن