بی تجربه
license
98
1667
100
معنی کلمه بی تجربه
معنی واژه بی تجربه
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | naive, unskilled, immature, raw, unskillful, inexpert, verdant, green, naif, gun-shy, half-baked | ||
عربی | ساذج، غر، برئ، بسيط | ||
مرتبط | ساده، ساده و بی تکلف، ساده لوح، خام، ساده دل، غیر متخصص، بی مهارت، خام دست، نارس، نا بالغ، رشد نیافته، سبز، نا بهنگام، سرد، نپخته، کال، بی تخصص، فاقد خبرگی، پوشیده از سبزه، سبز رنگ، تازه، خرم، بی ریا، ترسو، نیم پخته، ناپخته، ناقص، خل | ||
واژه | بی تجربه | ||
معادل ابجد | 622 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی بی تجربه | ||
پخش صوت |
خام کاری - خام دست
naive, unskilled, immature, raw, unskillful, inexpert, verdant, green, naif, gun-shy, half-baked
ساذج، غر، برئ، بسيط
ساده، ساده و بی تکلف، ساده لوح، خام، ساده دل، غیر متخصص، بی مهارت، خام دست، نارس، نا بالغ، رشد نیافته، سبز، نا بهنگام، سرد، نپخته، کال، بی تخصص، فاقد خبرگی، پوشیده از سبزه، سبز رنگ، تازه، خرم، بی ریا، ترسو، نیم پخته، ناپخته، ناقص، خل