عقب
license
98
1667
100
معنی کلمه عقب
معنی واژه عقب
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- پس، پشت سر، پشت، خلف 2- پي، پيرو، دنباله، دنبال 3- وارو 4- ورا 5- عقبه، فرزند، نسل | ||
متضاد | پيش | ||
انگلیسی | back, behind, after, rear, rear part, heel | ||
عربی | دعم، ظهر، بطن، تداول الأيدي، مؤخرا، وراء، خلف، إلى الوراء، رجع، سابق، سند، قفا، مسند، ماض، موقع الظهير من الملعب، جسم الإنسان كله، القدرة على حمل الأعباء، متأخر، خلفي الإتجاه، قديم | ||
ترکی | geri | ||
فرانسوی | dos | ||
آلمانی | zurück | ||
اسپانیایی | atrás | ||
ایتالیایی | indietro | ||
مرتبط | به عقب، از عقب، در عقب، دور از، بعد از، عقب تراز، پس از، بتقلید، بیادبود، پشتی، تکیه گاه، پشتی کنندگان، جبران، پاشنه، پاشنه جوراب، پشت سم، پاهای عقب، ته | ||
واژه | عقب | ||
معادل ابجد | 172 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | 'aqab | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی: عَقِب، جمع: اَعقاب] | ||
مختصات | (عَ قِ یا قَ) [ ع . ] | ||
آواشناسی | 'aqab | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی عقب | ||
پخش صوت |
پی - دنبال - پس - پشت
1- پس، پشت سر، پشت، خلف
2- پي، پيرو، دنباله، دنبال
3- وارو
4- ورا
5- عقبه، فرزند، نسل
پيش
back, behind, after, rear, rear part, heel
دعم، ظهر، بطن، تداول الأيدي، مؤخرا، وراء، خلف، إلى الوراء، رجع، سابق، سند، قفا، مسند، ماض، موقع الظهير من الملعب، جسم الإنسان كله، القدرة على حمل الأعباء، متأخر، خلفي الإتجاه، قديم
geri
dos
zurück
atrás
indietro
به عقب، از عقب، در عقب، دور از، بعد از، عقب تراز، پس از، بتقلید، بیادبود، پشتی، تکیه گاه، پشتی کنندگان، جبران، پاشنه، پاشنه جوراب، پشت سم، پاهای عقب، ته