جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
کلیه پست هایی که جنبه تبلیغاتی داشته، محتوای اسپم و بی مفهوم در این دسته قرار میگیرند. همچنین پست هایی که به منظور گرفتن بک لینک درج می شوند شامل این مورد هستند.حاوی مفاهیم غیر اخلاقی، سیاسی و یا توهین آمیز. کلیه پست هایی که از نظر محتوایی نیاز به بررسی و یا حذف شدن دارند در این دسته قرار می گیرند.محتوایی با عدم جزئیات کافی و مورد نیاز. کلیه پست هایی که منظور نویسنده به وضوح مشخص نیست و نیازمند توضیحات و جزئیات بیشتر می باشند در این دسته قرار می گیرند.محتوایی بی ربط با موضوعیت سرفصل کلی. کلیه پست هایی که از منظر مفهوم و مضمون ارتباطی با عنوان اصلی سوال ندارند در این دسته قرار می گیرند.محتوایی دلخواه و بر پایه سلیقه. کلیه پست هایی که یک پاسخ مشخص ندارند و متوانند چندین پاسخ متفاوت و صحیح داشته باشند که کاملا مبتنی بر نظر شخصی افراد هستند در این دسته قرار می گیرند.محتوایی در حوزه خیلی وسیع. کلیه پست هایی که از نظر محتوایی در یک حوزه ی وسیعی قرار دارند و مشخصا به یک موضوع خاصی اشاره ندارند که پاسخدهی به آن ها مستلزم تشریح مفاهیمی کلی می باشند در این دسته قرار می گیرند.قبلا در لام تا کام مطرح شده. پست هایی که دقیقا با همین محتوا و مضمون قبلا در وب سایت لام تا کام درج شده اند، با ذکر آدرس منبع تکراری با پست حال حاضر شامل این دسته هستند. تکراری است با:به سایر دلایل، نیازمند به بررسی توسط مدیر. به هر دلیل غیری که پست را نیازمند بررسی توسط مدیر کرده، با ذکر دلیل، در این دسته قرار میگیرد.ارسال رای بستن
Arm
To cost an arm and a leg: قیمت بالایی داشتن
To be somebody else's right arm: دست راست کس دیگری بودن، شخص با ارزشی برای کس دیگری بودن
To strong-arm somebody: کسی را مجبور کردن
To twist someone's arm: کسی را مجبور کردن
To walk arm in arm: دست تو دست کس دیگری راه رفتن
Back
To get off someone's back: دست از سر کسی برداشتن
To get someone's back up: کسی را عصبانی کردن
To give the shirt off your back: برای کاری سنگ تمام گذاشتن
To roll off one's back: اثری بر کسی نداشتن
To turn your back on somebody: به کسی پشت کردن
You scratch my back, I'll
scratch yours: تو هوای منو داشته باش، منم هوای تو رو دارم
Bone
Bare bone essentials: نیازهای اولیه و اساسی
To get down to the bare bone essentials: رفتن سر اصل مطلب
To have a bone to pick with someone: با کسی مطلبی برای صحبت داشتن
To bone up: مطالعه کردن
Bone-breaking: طاقت فرصا
A bonehead: آدم کله پوک
Boney: استخوانی، لاغر
Lazy bones: آدم تنبل
To make no bones about something: بدون رودربایستی
To be nothing but skin and bones: چهارتا استخوان و یه سلفن، لاغر
Brain
A bean-brain: آدم احمق
A birdbrain: آدم احمق
Brainy: باهوش
To pick someone's brain: از نظر کسی استفاده کردن
To rack your brain: به مغز خودش آدم فشار بیاره
A scatterbrain: آدم بی حواس
To be scatterbrained: بی حواس بودن
Cheek
To be cheeky: فضول بودن
Tongue in cheek: به طور طئنه آمیز
To turn the other cheek: خودش رو آدم بزنه به اون راه
Chest
To get something off one's chest: خودش رو آدم خالی کنه، حرف دلش رو بزنه
Ear
To be all ears: سر تا پا گوش بودن
To bend someone's ear: گوش کسی را بردن با حرف زدن زیاد
To blow it out your ear: اینا رو از ذهنت بکن بیرون
To chew someone's ear off: گوش کسی را بردن با حرف زدن زیاد
Dog-eared: کاغذی که لبه هاش خرابه
To have an ear for music: حس موسیقیایی خوبی داشتن
Earful: یک مشت، یک عالمه
An earmark: صفت
To fall on deaf ears: با کسی حرف زدن که گوش نمیکنه
To have a good ear for something: با صدا راحت چیزی را فهمیدن
To keep your ear to the ground: آدم حولسش به همه چیز باشه
To perk up one's ear: توجه کسی را جلب کردن
To play by ear: با فقط شنیدن یک موسیقی آن را دوباره نواختن یا خوندن
To put a bug in someone's ear: به کسی تشر زدن
To talk someone's ear off: گوش کسی را بردن با حرف زدن زیاد
Elbow
Elbow grease: سخت کوشی
To elbow one's way: با کنار زدن مردن با دست رفتن جلو در یک جمع
To give someone elbow room: جا دادن به کسی، برای کسی جا باز کردن
To rub elbows with someone: با کسی خوش و بش کردن
Eye
An eye for an eye: چشم به جای چشم، مجازات قصاص
To have bedroom eyes: چشمای جذاب داشتن
Eye-catcher: جذاب
To have an eye for something: در چیزی استعداد داشتن
To eye someone: کسی را ورنداز کردن
An eyesore: یه چیزی که آدم با دیدنش اعصابش خورد میشه
To have eyes bigger than your stomach: آدم فقط چشماش گرسنه بودن
Four-eyes: چهر چشم (آدم عینکی)
To give your eyetooth for something: برای چیزی آدم همه چیش رو بده
To give someone a black eye: پای چشم کسی بادنجان کاشتن
To make goo-goo eyes at someone: به کسی نگاه شیطنتانه کردن
A green-eyed monster: آدم حسود
In a pig's eye!: چرت و پرته!
To keep an eye on someone: آدم حواسش به چیزی باشه
To keep one's eyes peeled: به چیزی چشم دوختن
To see eye to eye on something: نظر موافقی درباره چیزی داشتن
Shuteye: خواب
Finger
To point finger at someone: تقصیر را به گردن کسی انداختن
Not to lift a finger: آدم به خودش هیچ زحمتی نده، کاری اصلا نکنه
To put your finger on something: فهمیدن چیزی
To give someone the finger: به کسی بیلاخ ادن
To be wrapped around someone's finger: تو مشت کسی بودن
Foot
To get back on one's feet: برگشتن رو پاهای خود
To get cold feet: استرس گرفتن
To be footless: آزاد بودن
To be footless and fancy free: آزاد بودن
To foot the bill: پرداخت کردن فیش
To play footsie with someone: پای خود را به بدن کسی مالیدن برای تحریک کردن جنسی آن شخص
To get a foot in the door: قدم اول برای انجام واری را برداشتن
To get one's feet wet: تجربه کردن
To hotfoot it: عجله کردن
To have a lead foot: تمایل زیاد برای سریع رانندگی کردن داشتن
To have one foot in the grave: یه پاش آدم لب گور باشه
To put your foot down on something: چیزی را قدغن کردن
To pussy-foot around: طفره رفتن
To be quick on your feet; در تصمیم گیری سریع بودن
To stand on your own two feet: آدم رو پاهای خودش بایسته
To be swept off your feet: آدم دلش برای کسی بره
To throw yourself at someone else's feet: آدم خودش را به پای کسی بیندازه، ازش خواهش بکنه
To get under someone's feet: تو دست و پای کسی رفتن، مزاحم شدن
To get underfoot: تو دست و پا رفتن
To get off on the wrong foot: شروع بدی داشتن
Gums
To flap your gums: فک زدن
Guts
To bust a gut: از خنده روده بر شدن
To get a gut: شکم درآوردن
Gut reaction: واکنش غریزی
Not to have the guts to do something: جربزه انجام کاری را نداشتن
To be gutsy: با جربزه بودن
To hate someone's guts: از ریخت کسی آدم بدش بیاد
To spill one's guts: آدم دلش رو خالی بکنه
To throw one's guts up: بالا آوردن
Hair
Hair-raising: ترساننده
Hairy: ترساننده
To let your hair down: استرس نگرفتن
To get in someone's hair: موی دماغ کسی شدن
Hand
At hand: مورد بحث
To give someone a hand: به کسی کمک کردن
To have: دادن
To hand it to someone: کسی را تحسین کردن
A handout: یک چیز رایگان
Hands down: بدون استثنا
To know something like the back of your hand: چیزی را مثل کف دستش آدم بشناسه
To live hand-to-mouth: به سختی زندگی کردن
To be an old hand at something: قدیمی کاری بودن، در چیزی تجربه داشتن
On hand: در دسترس
Out of hand: خارج از کنترل
Second-hand: دست دوم
To hear something second-hand: چیزی را از جای دیگه شنیدن
Short-handed: دارای نیرو کمکی کم
The right hand doesn't know what the left is doing: اینجا هیشچ کس از کار بغلی خبر نداره
To try your hand at something: چیزی را امتحان کردن
Head
An airhead: آدم هوایی
To have a big head: کلهآدم داغ بودن
To bite one's head off: سر کسی را بردن با حرف زدن زیاد
To head out: رفتن، ترک کردن
To be head over heels in love with someone: دیوانه وار عاشق کسی بودن
To be on a head trip: آدم هوایی بودن
Headstrong: کله شق
Heads are going to roll: مردم داغون میشن
Heads up!: توجه!
To make headway: پیشرفت کردن
To hit the nail on the head: زدن تو خال
To have a hole in one's head: دیوانه بودن
To need someone or something like a hole in the head: به چیزی اصلا هیچ نیازی نداشتن
A hothead: آدم عجول
Off the top of my head: همین جوری میگما، همین جوری یه چیزی به ذهنم رسید
To be over your head: از فهم کسی فراتر بودن
A sorehead: کسی که همش میناله
To have a swelled head: توهمی بودن
To use one's head: از کلش آدم استفاده بکنه
Heart
To eat your heart out: حسودی کردن
To have a heart: مهربان بودن
To get to the heart of something: رفتن تو دل مطلب
My heart goes out to you: دلم برات میسوزه
Not to have the heart to do something: دل انجام کاری را نداشتن
A heart-to-heart: صحبت مرد و مردونه
Heel
Achilles' heel: نقطه ضعف
To cool your heels: صبر کردن
To drag your heels: به وقفه انداختن
A heel: آدم بدرد نخور
To kick up your heels: هیجان بازی درآوردن و خوشحالی کردن
To walk on somebody else's heels: پشت سر کسی راه رفتن و او را دنبال کردن
Hip
To shoot from the hip: بیگدار به آب زدن
Knuckle
To knuckle down: جدی کار کردن
To give someone a knuckle sandwich: یک مشت حواله کسی کردن
To knuckle under: تسلیم شدن
A knuckle-head: آدم احمق
Leg
To have a hollow leg: شکمو بودن
To leg it: راه رفتن
Not to have a leg to stand on: مدرک نداشتن برای اثبات چیزی
To pull someone's leg: سر به سر کسی گذاشتن
To shake a leg: عجله کردن
Lip
To button someone's lip: زیپ دهان کسی را بستن
A fat lip: لب باد کرده به دلیل مشت یا ضریه خوردن
To keep a stiff upper lip: خودش را آدم کنترل بکنه و عصبانی نشه
To pay someone lip service: حرف باد هوا تحویل کسی دادن، حرف بیخود و بی معنا به کسی زدن
Lilly
To be lily-livered: ترسو بودن
Chopped liver: فرد بی اهمیت
Mouth
To badmouth someone: به کسی بد دهنی کردن
A big-mouth: آدم وراج
A blabbermouth: آدم وراج
To be down in the mouth: پکر بودن
To live hand to mouth: به سختی و با پول کم زندگی کردن
To mouth off to someone: به کسی بد دهنی کردن
To run off at the mouth: حرف چرت و پرت زدن
To shoot off your mouth: هر حرفی آدم تو دهنش میاد بدون فکر کردن بگه
Neck
To be in somebody's neck of the woods: در نزدیکی کسی بودن
To be neck-and-neck: رقابت تنگاتنگ داشتن
To be a pain in the neck: آزاردهنده بودن
A redneck: آدم غیرتی
To stick your neck out for something: برای کسی آدم خودش رو به خطر بیندازه
To wring someone's neck: خرخره کسی را جویدن
Nerve
To get on someone's nerve: رفتن رو اعصاب کسی
To bring up a nerve: باعث ایجاد حسی شدن
Nerve: جرات و جسارت
To have your nerves on edge: آدمی که هر لحظه امکان از کوره در رفتنش هست
To be nervy: با جسارت بودن
Nose
It is as plain as the nose on your face: خیلی واضحه
Hard-nosed: کله شق
To keep your nose to the grindstone: سخت کار کردن
It's no skin off my nose: اصلا روی من تاثیری نداره
To take a nose dive: سقوط کردن
To have a nose for something: استعداد چیزی را داشتن
To nose somebody out: کسی را شکست دادن
To get your nose out of joint: عصبانی شدن
Nosey: فضول
To have your nose in the air: از خود راضی بودن
To pay through your nose: پول زیاد خرج کردن
To poke your nose in someone's business: تو کار کسی دخالت کردن
To be right under your nose: واضح بودن
To turn up your nose at someone: برای کسی گنده بازی درآوردن
Palm
To have somebody eating out of the palm of your hand: کسی را تو مشت داشتن
To have someone in the palm of your hand: کسی را تومشت داشتن
To palm something on somebody: چیزی را به کسی قالب کردن و انداختن
Shoulder
To give someone the cold shoulder: با کسی سردی کردن
It rests on my shoulders: اون به من بستگی داره
To speak straight from the shoulder: رک صحبت کردن
Spine
Spineless: بی جرات
Stomach
To stomach someone or something: کسی یا چیزی را تحمل کردن
Throat
To jump down someone's throat: وسط حرف کسی پریدن
Thumb
All thumbs: دست و پا چلفتی
Rule of thumb: باور گذشتگان
To thumb a ride: تاکسی گرفتن
Thumbs up: تاییدیه
It is under my thumb: تحت کنترل منه
Toe
To be on your toes: هوشیار بودن
To tiptoe around someone: باکسی با احتیاط برخورد کردن
To toe the line: راه راست رفتن، درست کار کردن
To go toe to toe: با کسی در دعوا بودن
Tongue
To hold your tongue: زبونش رو آدم نگه داره، حرف نزنه
The cat got your tongue?: زبونت رو موش خورده؟
Tongue-tied: زبون آدم بند اومدن
Tooth
By the skin of your teeth: به طور مویی
To be long in the tooth: پیر بودن
To have a sweet tooth: میل زیادی به شیرینی خوردن داشتم