سفید
licenseمعنی کلمه سفید
معنی واژه سفید
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | آق، بياض، سپيد، سيمگون، شيري رنگ، نقره فام، نقره گون، سفيدپوست | ||
متضاد | اسود، سياه رنگين پوست | ||
انگلیسی | white, blank, gray, silvery, hoary, snowy | ||
عربی | أبيض، طاهر، أشيب، غير مؤذ، برئ، متشح بالبياض، اللون الأبيض، ملابس بيضاء | ||
مرتبط | خنگ، نانوشته، پوچ، خاکستری، پیر، کهنه، سفید مایل بخاکستری، سفید شونده، سیمین، براق، صاف، سفید مایل به خاکستری، کهن، سالخورده، برفی، پوشیده از برف، سفید همچون برف | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "سفید" در زبان فارسی به عنوان صفت رنگی استفاده میشود و قواعد خاصی دارد. در زیر به برخی از نکات و قواعد نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "سفید" به درستی در جملات و متون فارسی استفاده کرد. | ||
واژه | سفید | ||
معادل ابجد | 154 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | sefid | ||
ترکیب | (اسم) [پهلوی: spēt، مقابلِ سیاه] ‹اسفید، اسپید، سپید› | ||
مختصات | (کن .) | ||
منبع | فرهنگ فارسی عمید | ||
نمایش تصویر | معنی سفید | ||
پخش صوت |
۱. از رنگهای ترکیبی شبیه رنگ برف یا شیر تازه. کلمه "سفید" در زبان فارسی به عنوان صفت رنگی استفاده میشود و قواعد خاصی دارد. در زیر به برخی از نکات و قواعد نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود: استفاده به عنوان صفت: "سفید" معمولاً به عنوان یک صفت برای توصیف اسمها به کار میرود. به عنوان مثال: ماضی و مضارع: این کلمه به تنهایی یک فعل نیست، اما میتوان آن را در جملات مختلف با افعال به کار برد: ترکیب با اسم: "سفید" میتواند با اسمهای مختلف ترکیب شود: قواعد جمع: در مواردی که به جمع اشاره میشود، "سفید" هم مانند سایر صفات میتواند به جمع تبدیل شود، اما معمولاً صفت تغییری نمیکند: نکات نگارشی: با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "سفید" به درستی در جملات و متون فارسی استفاده کرد.
۲. (صفت) هر چیزی که دارای این رنگ باشد.
۳. (صفت) [مجاز] روشن.
۴. (صفت) [مجاز] کسی که پوست سفید دارد.
۵. [مجاز] فاقد رنگ، نوشته یا نقش: کاغذ سفید.
۶. (موسیقی) نتی که از نظر زمانی برابر نصف نت گرد است.
آق، بياض، سپيد، سيمگون، شيري رنگ، نقره فام، نقره گون، سفيدپوست
اسود، سياه رنگين پوست
white, blank, gray, silvery, hoary, snowy
أبيض، طاهر، أشيب، غير مؤذ، برئ، متشح بالبياض، اللون الأبيض، ملابس بيضاء
خنگ، نانوشته، پوچ، خاکستری، پیر، کهنه، سفید مایل بخاکستری، سفید شونده، سیمین، براق، صاف، سفید مایل به خاکستری، کهن، سالخورده، برفی، پوشیده از برف، سفید همچون برف