جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

'afsār
tether  |

افسار

معنی: افسار. [ اَ ] (اِ) چیزی را گویند که از چرم و جز آن سازند و بر سر اسب و سایر ستور زنند و رسنی به آن بند کرده باخیه بندند و این رسن را دنباله ٔ افسار گویند. (ناظم الاطباء). مِقوَد. (نصاب الصبیان ). عصام . جریر. (از منتهی الارب ). چیزی که بر چاروا زنند. فسار.(یادداشت مؤلف ). ریسمانی که بدان اسب را بسته میکشند، بهندی باگ دور گویند. (غیاث اللغات ). بند اسب و غیره . (فرهنگ شعوری ). افسار اسب و اشتر. (انجمن آرا).نخته . (در تداول قزوین ). آنچه اسبان می بندند و فسار[ بی همزه ] نیز نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). آنچه بدان اسب بندند و زفانگویا نوشته بدانچه لسان می بندند و عوام نخته گویند. (مؤید) : هزار شتر آوردند، دویست با پالان و افسارها ابریشمین ، دیباها درکشیده بر پالان و جوال سخت آراسته . (تاریخ بیهقی ص 425).
خصم اشتردل تو گر خر نیست
از چه رو افسرش شده ست افسار.
خسروانی .
از قول و فعل زین و لگامش نهم
افسار او ز حکمت لقمان کنم .
ناصرخسرو.
پای ببندش برسنهای پند
حکمت را بر سرش افسار کن .
ناصرخسرو.
همه افسار بدادند بنعمان تو بکوش
بخرد تا مگر افسار بنعمان ندهی .
ناصرخسرو.
دیو هوی سوی هلاکت کشید
دیو هوی را مده افسار خویش .
ناصرخسرو.
بر افسر شاهان جهانم بودی فخر
گر پاردم مرکبش افسار منستی .
سنائی (از آنندراج ).
افسری کش نه دین نهد بر سر
خواه افسر شمار خواه افسار.
سنائی .
ناید بهیچ حال ز افسار افسری .
وطواط.
ز افسار خرش افسرفرستم
بخاقان سمرقند و بخارا.
خاقانی .
ز هر سو کشان زنگیی چون نهنگ
بگردن در افساریا پالهنگ .
نظامی .
همان ختلی خرام خسروانی
سرافسار زر و طوق کیانی .
نظامی .
هرکرا در سر نباشد عشق یار
بهر او پالان و افساری بیار.
شیخ بهائی .
- افسار سر خود ؛ مهارگسسته . خلیعالعذار. (یادداشت مؤلف ).
- افسار سر خود بار آمدن ؛ بی تربیت و مربی و مؤاخذه و بازپرس از کودکی بجوانی رسیدن . لاابالی بار آمدن . بی اعتنا بودن بقانون و آداب . (از یادداشتهای مؤلف ).
- افسارش را سر خودش زدن ؛ با اینکه لایق و سزاوار نیست او را مطلق العنان و مختار کارهای خود او ساختن . (یادداشت مؤلف ).
- بی افسار ؛ سر خود. بی بندوبار. افسارگسیخته .
- بی افسار آب خوردن ؛ سر خود بودن . بی مربی وبدون تربیت بودن .
- بی افسار آب خورده ؛ بی تربیت . سر خود. لاابالی . افسارگسیخته . رجوع به فسار و ترکیبات آن شود.
- امثال :
شتر را گم کرده پی افسارش میگردد .
خر پیر و افسار رنگین
... ادامه
528 | 0
مترادف: دهنه، زمام، عنان، لجام، لگام، مهار
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) ‹فسار›
مختصات: ( اَ ) (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: 'afsAr
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 342
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
tether | bridle , halter , harness , rein , headstall , the tether
ترکی
dizgin
فرانسوی
bride
آلمانی
zaum
اسپانیایی
brida
ایتالیایی
briglia
عربی
حبل | حبل يشد إلى وتد , رسن يقاد به الحصان , ربط , قيد بحبل
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "افسار" به معنای وسیله‌ای است که به عنوان کنترل بر روی حیوانات به‌ویژه اسب‌ها استفاده می‌شود. برای استفاده صحیح از این کلمه در نگارش فارسی، توجه به نکات زیر می‌تواند مفید باشد:

  1. نحوه نوشتن: کلمه "افسار" به شکل صحیح و با اعراب‌گذاری مناسب نوشته می‌شود. توجه داشته باشید که اعراب‌گذاری در نگارش عمومی ضروری نیست اما در متون ادبی یا آموزشی ممکن است کمک‌کننده باشد.

  2. صرف و نحو:

    • "افسار" یک اسم است و می‌تواند به تنهایی یا به همراه صفت‌ها و قیدها استفاده شود. مثلاً: "افسار جدید"، "افساری محکم".
    • می‌توانید از آن در جملات به صورت فعل نیز استفاده کنید: "او افسار اسب را در دست دارد."
  3. مفرد و جمع: "افسار" مفرد است و جمع آن "افسارها" می‌باشد.

  4. معانی کنایی: در برخی متون ادبی، "افسار" می‌تواند به معنای کنترل یا محدودیت نیز به کار رود. مثلاً: "او افسار زندگی‌اش را در دست دارد."

  5. ترکیبات و عبارات: "افسار" می‌تواند در ترکیبات مختلف مورد استفاده قرار گیرد، مانند "افسار کشیدن" یا "افسار زدن".

به یاد داشته باشید که استفاده صحیح از کلمات و رعایت قواعد نگارش می‌تواند به وضوح و فهم بهتر متن کمک کند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "افسار" در جمله آورده شده است:

  1. اسب به خوبی تحت کنترل بود و افسار آن محکم در دست سواره‌نظام قرار داشت.
  2. او با افسار گِردنِ گاو را محکم کرد تا از فرار آن جلوگیری کند.
  3. برای آموزش سگ، باید از افسار مناسب استفاده کرد تا به راحتی بتوان او را مدیریت کرد.
  4. در هنگام رفتن به طبیعت، حتماً افسار دوچرخه‌ام را بررسی کردم تا به مشکل نخورم.
  5. وقتی که کودک در پارک بازی می‌کرد، مادرش همیشه افسارش را در دست داشت تا او را محافظت کند.

اگر به مثال‌های بیشتری نیاز دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


واژگان مرتبط: کمند، حدود، وسعت، پالهنگ، دهانه، مهار، عنان، قید، طناب چوبه دار، هالتر، تسمه، دهنه، تارکش، اشیاء، زین و برگ کردن، کنترل، زمام، لجام، قسمت سر، کله گی

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری