جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

zaft
zade  |

زفت

معنی: زفت . [ زَ ] (ص ) درشت و فربه باشد. (برهان ) (از فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء). فربه . قوی جثه . (انجمن آرا) (آنندراج ). فربه . (فرهنگ رشیدی ). ضخم و فربه بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 44). درشت . فربه . (از غیاث اللغات ). تناور. فربه . (شرفنامه ٔ منیری ) :
چون درآمد کدیور مرد زفت
بیل هشت و داسگاله برگرفت .
رودکی .
منظرت به ز مخبر است پدید
که به تن زفتی و به دل زفتی .
علی قرط اندکانی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 44).
فقیه عامی و، عامی فقیه ، طرفه بود
چو درد صافی و زفت و نحیف و زفت و کریم .
سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
شیر عکس خویش دید از آب تفت
شکل شیری ، دربرش خرگوش زفت .
مولوی (مثنوی چ خاور ص 28).
باز چون شب می شود آن گاو زفت
می شود لاغر که آوه رزق رفت .
مولوی .
|| گنده . سطبر. (جهانگیری ) (برهان ) (از ناظم الاطباء). ستبر. (فرهنگ فارسی معین ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از غیاث اللغات ) :
این همه زاری عاشق بنمود و ننهفت
وآنچ معشوقه ٔ او را دل و دیده نشکفت
ساعتی با اوننشست و نیاسود و نخفت
نشدش کالبد از زاری و زفرقت زفت
اینچنین سنگدلی ، بی حق و بی حرمت جفت
شاه مسعود مبیناد بیفتاده براه .
منوچهری (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
چنان خار در گل ندیدم که رفت
که پیکان او در سپرهای زفت .
بوستان (از شرفنامه ٔمنیری ).
زآن عمامه زفت نابایست او
ماند یک گز کهنه اندر دست او.
مولوی .
|| بزرگ . والامقام :
روز عاشورا همه اهل حلب
باب انطاکیه اندر تا بشب ...
تا به شب نوحه کنند اندر بکا
شیعه عاشورا برای کربلا...
یک غریبی شاعری از ره رسید
روز عاشورا و آن افغان شنید...
پرس پرسان می شد اندر افتقاد
چیست این غم بر که این ماتم فتاد؟
این رئیسی زفت باشد که بمرد
این چنین مجمع نباشد کار خرد.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 364).
|| سفت و هنگفت را نیز گفته اند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). سفت . (فرهنگ فارسی معین ). محکم . (انجمن آرا) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). محکم . استوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
گفت ابلیس لعین دادار را
دام زفتی خواهم این اِشکار را.
مولوی .
از هلیله قبض شد، اطلاق زفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت .
مولوی .
مرد کم گوینده را مغزیست زفت
قشر گفتن چون فزون شد مغز رفت .
مولوی .
قفل زفت است و گشاینده خدا
دست در تسلیم زن و اندر رضا.
مولوی .
|| سخت . (غیاث اللغات ). سخت . صعب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
خزان بد شده ز ابرو از باد زفت
سر کوهسار و زمین زربفت .
اسدی (از یادداشت ایضاً).
راه بی یار زفت باشد زفت
جز به آب ، آب کی تواند رفت .
سنائی .
هر دو از گورش روان گشتند تفت
تابمصر از بهر آن پیکار زفت .
مولوی .
|| پر. مالامال . (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) (جهانگیری ) (از غیاث اللغات ) :
بر چرخ ماه رفتم از چاه زفت و ژرف
هرگز کسی ندیده عجب تر ز کار من .
ناصرخسرو.
در کمین است خرد می نگرد از چپ و راست
قدح زفت بدان پیرک طرار دهید.
مولوی (جهانگیری ).
|| بسیار. فراوان :
احمد و بوجهل در بتخانه رفت
زین شدن تا آن شدن فرقی است زفت .
مولوی .
|| انبوه . سترک :
مرغ بابیلی دو سه سنگ افکند
لشکر زفت حبش را بشکند.
مولوی (یاد داشت بخط مرحوم دهخدا).
|| غلیظ و سطبر. صفت دود و گرد و خاک . مقابل تنک و رقیق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
طلایه چو گرد سپه دید زفت
بپیچید سوی فرامرز تفت .
فردوسی .
|| طعم تیز و مزه ٔ تیز را نیز گویند که زبان را بگزد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). تیز طعم . تند مزه که زبان را بگزد. (فرهنگ فارسی معین ). طعم تیز که زبان را بگزد. (غیاث اللغات ).
... ادامه
566 | 0
مترادف: 1- بخيل، لئيم، ممسك 2- بداخلاق، بدعنق، ترشرو، خشن، ستيزه خو
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [قدیمی]
مختصات: (زِ فْ) (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: zaft
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 487
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
zade
ترکی
pürüzlülük
فرانسوی
rugosité
آلمانی
rauheit
اسپانیایی
aspereza
ایتالیایی
rugosità
عربی
zade
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "زفت" در زبان فارسی به معنای چاق، پرچربی یا دارای وزن بالاست و در توصیف اشیاء و انسان‌ها به کار می‌رود. در زیر به برخی از قواعد نگارشی و دستوری مرتبط با این کلمه اشاره می‌کنم:

  1. نحوه‌ی به‌کارگیری: کلمه "زفت" معمولاً به‌عنوان صفت به کار می‌رود و می‌تواند برای توصیف انسان‌ها (مانند "مرد زفت") یا غذاها و اشیاء (مانند "گوشت زفت") به کار رود.

  2. نحوه‌ی جمع‌بندی:در صورتی که بخواهید صفت زفت را در جمع به کار ببرید، می‌توانید از "زفت‌ها" یا "زفتین" استفاده کنید.

  3. هارمونی واژگانی: در جملاتی که با "زفت" ترکیب می‌شوند، باید دقت کنید که ترکیب واژه‌ها از لحاظ معنایی و سلیقه‌ای با هم سازگاری داشته باشند.

  4. نحوه‌ی ترکیب با سایر کلمات: کلمه "زفت" معمولاً در کنار اسم‌ها به کار می‌رود و به توصیف خاصیت آن‌ها می‌پردازد. مثلاً: "زفت و شیرین" برای توصیف نوع خاصی از خوراکی.

  5. اجتناب از افعال متناقض: وقتی از "زفت" استفاده می‌کنید، باید دقت کنید که با صفت‌های متضاد مانند "لاغر" یا "کم‌چربی" در یک جمله قرار نگیرد، مگر اینکه قصد داشته باشید تضاد را به نمایش بگذارید.

این نکات می‌تواند بهبوددهنده‌ی نگارش شما باشد و به ایجاد جملات صحیح و تأثیرگذار کمک کند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "زفت" در جمله آورده شده است:

  1. این روغن زفت طعم بسیار خوبی به غذا می‌دهد.
  2. تابستان‌ها، در بین باغ‌ها و درختان، زفت‌ها به سرعت رشد می‌کنند.
  3. او با دستان زفت خود دسته‌های گل را تزیین کرد.
  4. برای تهیه این خورش، نیاز به زفت تازه دارید تا طعم آن بهتر شود.
  5. چربی زفت در این غذا باعث می‌شود که طعم آن دلپذیرتر باشد.

امیدوارم این مثال‌ها برای شما مفید باشند!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری