جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

zaft
zade  |

زفت

معنی: زفت . [ زُ ] (ص ) بخیل بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 39 و 44) (ازشرفنامه ٔ منیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). بخیل . ممسک . لئیم . (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء) (از جهانگیری ) :
سخن شیرین از زفت چه آرد بر
بز به پچ پچ بر، هرگز نشود فربه .
رودکی .
زفت شود رادمرد و، سست دلاور
گر بچشد زوی و روی زرد گلستان .
رودکی .
به رادیش راد ماند به زفت
به مردیش مرد ماند به زن .
شاکر بخاری .
ابوسفیان را گفتند تو نیزفدا فرست پسرت را. ابوسفیان مردی بخیل زفت بود جواب داد و گفت یک پسر کشته شد نتوانم دیگر بازخریدن تا از من ، هم پسر شود و هم خواسته . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
در شگفتم از آن دو کژدم تیز
که چرا لاله اش به جفت گرفت
با دو کژدم نکرد زفتی هیچ
با دل من چراش بینم زفت .
خسروی .
چو خسرو نیاطوس را دید گفت
که نیکی نجوید دل مرد زفت .
فردوسی .
توانگر که تا شد دلش تنگ و زفت
به زیر زمین بهتر او را نهفت .
فردوسی .
نباید که باشد جهاندار زفت
دل زفت با خاک تیره ست جفت .
فردوسی .
میر یوسف که با دل و کف او
تنگ و زفت است نام بحر و غمام .
فرخی .
این جهان با دل تو تنگتر است
از دل زفت و چشمه ٔ سوزن .
فرخی .
صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت
تیره چون گور و تنگ چون دل زفت .
عنصری .
در لئیمان به طبع ممتازی
در خسیسان به فعل بی جفتی
منظرت به ز مخبر است پدید
که به تن زفتی و به دل زفتی .
علی قرط اندکانی .
کجا نه زفت خواهد بود و نه راد
همان بهتر که باشی راد و دلشاد.
(ویس و رامین ).
منم درویش ، با درد و بلا جفت
توئی قارون بی بخشایش و زفت .
(ویس و رامین ).
ستمکارا و زفتا روزگارا
که نتوانست با هم دید ما را.
(ویس و رامین ).
زنان هرچند زفت و ناتوانند
دلاَّرای دلیران جهانند.
(ویس و رامین ).
بدی روز چون کف بخشنده باز
به شب چون کف زفت بودی فراز.
اسدی .
به رادی دل زفت را تاب نیست
دل زفت سنگیست کش آب نیست .
اسدی .
به رادی کشد زفت و بد مرد را
کندسرخ چون لاله ، رخ زرد را.
اسدی .
رهی سخت چون چینور تن گداز
تهی چون کف زفت روز نیاز
اسدی .
قحط سالی یکی به کسری ̍ گفت
کابر بر خلق شد به باران زفت
گفت کانبار خانه بگشادیم
ابر اگر زفت گشت ، ما رادیم .
سنائی .
ای دست شاه ، بی کرم بی کران تو
ابر است زفت و بحر بخیل است و کان گدای .
سوزنی .
راد با شعر تواند بود در یک پیرهن
زفت نگذارد به پیراهن که تا گوید سلام .
سوزنی .
فقیه عامی و عامی فقیه ،طرفه بود
چو درد صافی و، زفت و نحیف و زفت و کریم .
سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
صفی الدین موافق را چو بینی
بگویش انوری خدمت همی گفت
همی گفت ای به روز کودکی راد
همی گفت ای بگاه خواجگی زفت .
انوری .
|| گرفته ، ترشروی ، ستیزه خوی و خشونت کننده باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). گرفته . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گرفته روی . (شرفنامه ٔ منیری ). ترشروی . گرفته . (فرهنگ فارسی معین ) :
چو با مردم زفت زفتی کنیم
همه با خردمند جفتی کنیم
فردوسی .
|| بد. مقابل خوب :
نویسنده ٔ نامه را داد و گفت
که پنهان بگوی آنچه خوبست و زفت .
فردوسی .
|| سخت خشن و گستاخانه : بوالحسن چنان که جوابهای زفت او بودی ، گفت : ای مسعدی مرا به خویشتن بگذار که سلطان مرا هم از پدریان می داند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 57). قاید مر او را جوابی چند زفت تر بازداد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 327). بونعیم را گفت : به غلام بارگی پیش ما آمده ای . جواب زفت بازدادو سخت گستاخ بود که خداوند از من چیزها کی دیده بود. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 417). || طعم و لذت زمخت را نیز گویند، مانند: مازو، هلیله و امثال آن و به عربی عفص خوانند. (برهان ). طعم زمخت مانند طعم مازو و هلیله . عفص . (فرهنگ فارسی معین ). چیزی زمخت که در خوردن گلو و کام را بگیرد و درهم کشد چون مازوو هلیله و به عربی عفص خوانند. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). عفص و هر چیز که دهن را جمع کند و درهم کشد. (ناظم الاطباء).
... ادامه
1133 | 0
مترادف: 1- بخيل، لئيم، ممسك 2- بداخلاق، بدعنق، ترشرو، خشن، ستيزه خو
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [قدیمی]
مختصات: (زِ فْ) (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: zaft
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 487
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
zade
ترکی
pürüzlülük
فرانسوی
rugosité
آلمانی
rauheit
اسپانیایی
aspereza
ایتالیایی
rugosità
عربی
zade
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "زفت" در زبان فارسی به معنای چاق، پرچربی یا دارای وزن بالاست و در توصیف اشیاء و انسان‌ها به کار می‌رود. در زیر به برخی از قواعد نگارشی و دستوری مرتبط با این کلمه اشاره می‌کنم:

  1. نحوه‌ی به‌کارگیری: کلمه "زفت" معمولاً به‌عنوان صفت به کار می‌رود و می‌تواند برای توصیف انسان‌ها (مانند "مرد زفت") یا غذاها و اشیاء (مانند "گوشت زفت") به کار رود.

  2. نحوه‌ی جمع‌بندی:در صورتی که بخواهید صفت زفت را در جمع به کار ببرید، می‌توانید از "زفت‌ها" یا "زفتین" استفاده کنید.

  3. هارمونی واژگانی: در جملاتی که با "زفت" ترکیب می‌شوند، باید دقت کنید که ترکیب واژه‌ها از لحاظ معنایی و سلیقه‌ای با هم سازگاری داشته باشند.

  4. نحوه‌ی ترکیب با سایر کلمات: کلمه "زفت" معمولاً در کنار اسم‌ها به کار می‌رود و به توصیف خاصیت آن‌ها می‌پردازد. مثلاً: "زفت و شیرین" برای توصیف نوع خاصی از خوراکی.

  5. اجتناب از افعال متناقض: وقتی از "زفت" استفاده می‌کنید، باید دقت کنید که با صفت‌های متضاد مانند "لاغر" یا "کم‌چربی" در یک جمله قرار نگیرد، مگر اینکه قصد داشته باشید تضاد را به نمایش بگذارید.

این نکات می‌تواند بهبوددهنده‌ی نگارش شما باشد و به ایجاد جملات صحیح و تأثیرگذار کمک کند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "زفت" در جمله آورده شده است:

  1. این روغن زفت طعم بسیار خوبی به غذا می‌دهد.
  2. تابستان‌ها، در بین باغ‌ها و درختان، زفت‌ها به سرعت رشد می‌کنند.
  3. او با دستان زفت خود دسته‌های گل را تزیین کرد.
  4. برای تهیه این خورش، نیاز به زفت تازه دارید تا طعم آن بهتر شود.
  5. چربی زفت در این غذا باعث می‌شود که طعم آن دلپذیرتر باشد.

امیدوارم این مثال‌ها برای شما مفید باشند!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری