شور افکندن
licenseمعنی کلمه شور افکندن
معنی واژه شور افکندن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | passion | ||
عربی | شغف، عاطفة، هوى، ولع، عشق، حب، شهوة، هيام، رغبة حبيسة، غرام، وجد | ||
واژه | شور افکندن | ||
معادل ابجد | 711 | ||
تعداد حروف | 9 | ||
منبع | لغتنامه دهخدا | ||
نمایش تصویر | معنی شور افکندن | ||
پخش صوت |
شور افکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شور فکندن . آشوفتن . ولوله انداختن . آشوب و فتنه برپا کردن . || هیجان و نشاط ایجاد کردن :
ملک را گوی در چوگان فکندند
شگرفان شور در میدان فکندند.
نظامی .
ترش بنشین و تندی کن که ما را تلخ ننماید
چه میگویی چنین شیرین که شوری در من افکندی .
سعدی .
|| غوغا برپا کردن . آشفتگی پیدا آوردن . ولوله انداختن :
سیاوش همیدون به نخجیر گور
همی تاخت و افکند بر دشت شور.
فردوسی .
درمیانشان فتنه و شور افکنم
کاهنان خیره شوند اندر فنم .
مولوی .
تا به گفتار درآمد دهن شیرینت
بیم آن است که شوری به جهان درفکنم .
سعدی .
آستین بر روی و نقشی در میان افکنده ای
خویشتن پنهان و شوری در جهان افکنده ای .
سعدی .
passion
شغف، عاطفة، هوى، ولع، عشق، حب، شهوة، هيام، رغبة حبيسة، غرام، وجد