جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: واجب کفائی . [ ج ِ ب ِ ک َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فرض کفایه . واجب شرعی به اعتبار فاعل آن دو قسم است : واجب کفائی و واجب عینی . واجب کفائی آن است که با فعل بعضی از مکلّفان منظور حاصل شود هر که باشد فرق نمیکند (عده ٔ مکلفان معین نیست ). مانند جهاد که منظور آن حراست مؤمنان و خوار کردن دشمن و اعلای کلمه ٔ حق است که این امر به وجود جهاد حاصل می گردد هر مجاهدی که باشد تفاوتی ندارد. بهرحال واجب کفائی آن است که واجب میشود بر جزء غیرمعینی یا بر کلی که اگر جزئی از آنها به تکلیف خویش عمل نمایند تکلیف از بقیه ساقط است . رجوع به واجب و واجب عینی و وجوب شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1447). جنون إلى يكفي
کلمه "واجب کفائی" در زبان فارسی به معنای وظیفهای است که بر عهده گروهی از افراد است و اگر یکی از اعضای آن گروه به آن عمل بپردازد، از سایرین ساقط میشود. برای استفادهی صحیح از این واژه در متن، میتوانید به نکات زیر توجه کنید:
نحوه نوشتار: "واجب کفائی" باید به صورت صحیح و استاندارد نوشته شود. در نوشتار رسمی، به شیوهی درست، به هم چسبیده و بدون فاصله نوشته میشود.
نقش در جمله: این عبارت معمولاً به عنوان اسم و در موضع فاعل یا مفعول به کار میرود. مثلاً در جملاتی مانند "اقامهی نماز جمعه واجب کفائی است."
فعل متناسب: وقتی از واجب کفائی صحبت میکنید، باید از افعالی استفاده کنید که مناسب این موضوع باشند. به عنوان مثال: "برخی از اعمال واجب کفائی هستند."
مفاهیم مرتبط: میتوانید با عبارتهای دیگر مانند "واجب عینی" که به معنای وظیفهای است که بر عهدهی هر فرد به طور جداگانه قرار دارد، مقایسه کنید.
ادبیات و جملات: سعی کنید در جملات خود به وضوح بیان کنید که کدام امور واجب کفائی هستند و در چه زمینههایی به کار میروند.
با رعایت این نکات، میتوانید استفادهی مناسبی از عبارت "واجب کفائی" در نگارشهای خود داشته باشید.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر