وفق دادن
licenseمعنی کلمه وفق دادن
معنی واژه وفق دادن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | adapt, reconcile, suit, tune, attune, adjust, assimilate, conform, square, jump, accord | ||
عربی | تكيف، تأقلم، هيأ، مثل، لاءم، يتكيف | ||
مرتبط | اقتباس کردن، تعدیل کردن، جور کردن، سازوار کردن، درست کردن، تطبیق کردن، صلح دادن، اشتی دادن، راضی ساختن، مناسب بودن، خواست دادن، خواستگاری کردن، لباس دادن به، کوک کردن، میزان کردن، ساز زدن، هم اهنگ کردن، هم کوک کردن، تنظیم کردن، سازگار کردن، تسویه نمودن، در بدن جذب کردن، همانند ساختن، یکسان کردن، تلفیق کردن، هم جنس کردن، همنوایی کردن، مطابقت کردن، پیروی کردن، موافقت کردن، مربع کردن، مجذور کردن، چهارگوش کردن، بتوان دوم بردن، جور دراوردن، پریدن، جستن، جهش ناگهانی کردن، خیز زدن، پراندن، تصفیه کردن، اصلاح کردن، قبول کردن، جور درامدن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «وفق دادن» به معنای تطبیق یا هماهنگ کردن چیزی با چیزی دیگر است. در زیر چند نکته درباره قواعد فارسی و نگارشی مربوط به این کلمه آورده شده است:
با رعایت این نکات، میتوان از کلمه «وفق دادن» به شکل صحیح و مؤثر در جملات فارسی استفاده کرد. | ||
واژه | وفق دادن | ||
معادل ابجد | 245 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
مختصات | ( ~. دَ) [ ع - فا. ] | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی وفق دادن | ||
پخش صوت |
سازگار کردن کلمه «وفق دادن» به معنای تطبیق یا هماهنگ کردن چیزی با چیزی دیگر است. در زیر چند نکته درباره قواعد فارسی و نگارشی مربوط به این کلمه آورده شده است: جایگاه در جمله: کلمه «وفق دادن» معمولاً به عنوان فعل استفاده میشود و میتواند به صورت جملات غیرمستقیم یا مستقیم به کار برود. مثلاً: صرف فعل: فعل «وفق دادن» فعل ترکیبی است و در جملات مختلف میتوان آن را در زمانهای مختلف صرف کرد: پایایش: توجه به پایایش کلمات پیش و پس از این فعل در جمله بسیار مهم است. مثلاً: همنشینی با اسمها و عبارات: این کلمه معمولاً با اسمها و عبارات قابل انتظام همراه است. به عنوان مثال: استفاده در متون رسمی و غیررسمی: این کلمه بسته به موضوع میتواند در متون رسمی و غیررسمی به کار رود، اما در متون رسمی بیشتر کاربرد دارد. با رعایت این نکات، میتوان از کلمه «وفق دادن» به شکل صحیح و مؤثر در جملات فارسی استفاده کرد.
-1 (مصدر) مطابق کردن سازگار کردن .
- 2 (مصدر) مطابق شدن سازگار بودن .
adapt, reconcile, suit, tune, attune, adjust, assimilate, conform, square, jump, accord
تكيف، تأقلم، هيأ، مثل، لاءم، يتكيف
اقتباس کردن، تعدیل کردن، جور کردن، سازوار کردن، درست کردن، تطبیق کردن، صلح دادن، اشتی دادن، راضی ساختن، مناسب بودن، خواست دادن، خواستگاری کردن، لباس دادن به، کوک کردن، میزان کردن، ساز زدن، هم اهنگ کردن، هم کوک کردن، تنظیم کردن، سازگار کردن، تسویه نمودن، در بدن جذب کردن، همانند ساختن، یکسان کردن، تلفیق کردن، هم جنس کردن، همنوایی کردن، مطابقت کردن، پیروی کردن، موافقت کردن، مربع کردن، مجذور کردن، چهارگوش کردن، بتوان دوم بردن، جور دراوردن، پریدن، جستن، جهش ناگهانی کردن، خیز زدن، پراندن، تصفیه کردن، اصلاح کردن، قبول کردن، جور درامدن