تمیز کردن
licenseمعنی کلمه تمیز کردن
معنی واژه تمیز کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | پاك كردن، پاكيزه گردانيدن، نظيف كردن | ||
متضاد | كثيف كردن | ||
انگلیسی | clean, clear, cleanse, scavenge, scrub, wisp, absterge, identify, gill, cleaning | ||
عربی | نظيف، طاهر، قشيب، خال من الأوساخ، خال من العوائق، محب للنظافة، طاهر من وجهة النظر الدينية، نظف، مسح، نظف كليا، سلبه ماله، استهلك، استنفد، رتب، على نحو نظيف، ينظف | ||
مرتبط | پاک کردن، درست کردن، تصفیه کردن، زدودن، منزهکردن، روشن کردن، واضح کردن، صاف کردن، ترخیص کردن، تطهیر کردن، در اشغال کاوش کردن، سپوری کردن، تنظیف کردن، جاروب کردن، مالش دادن، مالیدن، خراش دادن، خراشیدن، ستردن، بصورت حلقه در اوردن، شستشو دادن، شناختن، تشخیص هویت دادن، یکی کردن، تمیز دادن، دلبر، دختر، دختربچه، گوشت ماهی، دوشیزه | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "تمیز کردن" در زبان فارسی به معنای زدودن کثیفی یا نظم بخشیدن به چیزی است. برای استفاده صحیح و نگارش درست این کلمه، چند نکته و قاعده وجود دارد:
با رعایت این قواعد، میتوانید از کلمه "تمیز کردن" به درستی در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | تمیز کردن | ||
معادل ابجد | 731 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی تمیز کردن | ||
پخش صوت |
فرق کردن کلمه "تمیز کردن" در زبان فارسی به معنای زدودن کثیفی یا نظم بخشیدن به چیزی است. برای استفاده صحیح و نگارش درست این کلمه، چند نکته و قاعده وجود دارد: نحوه نوشتار: "تمیز کردن" به صورت جدا نوشته میشود و دارای دو بخش است: "تمیز" که صفت است و "کردن" که فعل ساز است. صرف فعل: "تمیز کردن" یک فعل و یک فعل مرکب است و میتواند در زمانهای مختلف صرف شود. به طور مثال: استفاده در جملات: میتوان این کلمه را در جملات مختلف به کار برد. به عنوان مثال: قیدها و صفات: میتوان از قیدها و صفات برای توصیف بهتر استفاده کرد. مثلاً: با رعایت این قواعد، میتوانید از کلمه "تمیز کردن" به درستی در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
پاك كردن، پاكيزه گردانيدن، نظيف كردن
كثيف كردن
clean, clear, cleanse, scavenge, scrub, wisp, absterge, identify, gill, cleaning
نظيف، طاهر، قشيب، خال من الأوساخ، خال من العوائق، محب للنظافة، طاهر من وجهة النظر الدينية، نظف، مسح، نظف كليا، سلبه ماله، استهلك، استنفد، رتب، على نحو نظيف، ينظف
پاک کردن، درست کردن، تصفیه کردن، زدودن، منزهکردن، روشن کردن، واضح کردن، صاف کردن، ترخیص کردن، تطهیر کردن، در اشغال کاوش کردن، سپوری کردن، تنظیف کردن، جاروب کردن، مالش دادن، مالیدن، خراش دادن، خراشیدن، ستردن، بصورت حلقه در اوردن، شستشو دادن، شناختن، تشخیص هویت دادن، یکی کردن، تمیز دادن، دلبر، دختر، دختربچه، گوشت ماهی، دوشیزه