اجرا کردن
licenseمعنی کلمه اجرا کردن
معنی واژه اجرا کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | perform, execute, enforce, apply, administer, administrate, effect, exert, run | ||
مرتبط | انجام دادن، بجا آوردن، کردن، نمایش دادن، بازی کردن، اعدام کردن، قانونی کردن، اداره کردن، نواختن، عمل کردن، وادار کردن، مجبور کردن، از پیش بردن، تاکید کردن، بکار بردن، اعمال کردن، درخواست دادن، بکار بستن، درخواست کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، توزیع کردن، تصفیه کردن، وصی، وصایت کردن، نظارت کردن، عملی کردن، نشان دادن | ||
واژه | اجرا کردن | ||
معادل ابجد | 479 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی اجرا کردن | ||
پخش صوت |
به کار بستن روان گردانيدن
اندر کردن ورزيدن
(مصدر) روان گردانيدن بکار
انداختن بکار بستن بجريان انداختن .
(مصدر) روان گردانيدن بکار
انداختن بکار بستن بجريان انداختن .
perform, execute, enforce, apply, administer, administrate, effect, exert, run
انجام دادن، بجا آوردن، کردن، نمایش دادن، بازی کردن، اعدام کردن، قانونی کردن، اداره کردن، نواختن، عمل کردن، وادار کردن، مجبور کردن، از پیش بردن، تاکید کردن، بکار بردن، اعمال کردن، درخواست دادن، بکار بستن، درخواست کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، توزیع کردن، تصفیه کردن، وصی، وصایت کردن، نظارت کردن، عملی کردن، نشان دادن