درنگ دادن
licenseمعنی کلمه درنگ دادن
معنی واژه درنگ دادن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | practice | ||
عربی | ممارسة، تدريب، عادة، عيادة، مهنة، تمرين، خبرة، تقاليد، مباشرة، مران، التطبيق العلمي، مخالطة، معاشرة، مزوالة، زبائن الطبيب أو المحامي، زبائن، مكتب محاماة، تدرب، تمرن، مارس، طبق، زاول، مارس المهنة، إستغل كذا، تعاطى، أدى الشعائر الدينية، طبق عمليا، نفذ، حاجة | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «درنگ دادن» در زبان فارسی به معنای ایجاد وقفه یا توقفی برای اندیشیدن، تأمل یا بررسی قبل از ادامه دادن یک کار یا موضوع استفاده میشود. برای درست استفاده کردن از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی و زبانی، نکات زیر را در نظر داشته باشید:
با رعایت این نکات میتوانید به سادگی و وضوح بیشتری از کلمه «درنگ دادن» در نوشتهها و صحبتها استفاده کنید. | ||
واژه | درنگ دادن | ||
معادل ابجد | 333 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی درنگ دادن | ||
پخش صوت |
مهلت دادن، زمان دادن، سکونت دادن کلمه «درنگ دادن» در زبان فارسی به معنای ایجاد وقفه یا توقفی برای اندیشیدن، تأمل یا بررسی قبل از ادامه دادن یک کار یا موضوع استفاده میشود. برای درست استفاده کردن از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی و زبانی، نکات زیر را در نظر داشته باشید: استفاده صحیح از فعل: «درنگ دادن» یک فعل مرکب است. در جملات میتوان آن را به صورتهای مختلف مورد استفاده قرار داد: فعل لازم و متعدی: درنگ دادن یک فعل متعدی است، بنابراین به مفعول نیاز دارد. به عنوان مثال: نحو جملات: توجه داشته باشید که چیدمان کلمات و جملات نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. جملهای که شامل «درنگ دادن» است، باید به شیوهای ساختاربندی شود که مفهوم واضحی را منتقل کند. استفاده از حروف اضافه: حروف اضافه مانند «به» و «در» در جملات باید به دقت استفاده شوند. معمولاً از «به» برای بیان مفعول تعیین شده استفاده میشود: با رعایت این نکات میتوانید به سادگی و وضوح بیشتری از کلمه «درنگ دادن» در نوشتهها و صحبتها استفاده کنید.
practice
ممارسة، تدريب، عادة، عيادة، مهنة، تمرين، خبرة، تقاليد، مباشرة، مران، التطبيق العلمي، مخالطة، معاشرة، مزوالة، زبائن الطبيب أو المحامي، زبائن، مكتب محاماة، تدرب، تمرن، مارس، طبق، زاول، مارس المهنة، إستغل كذا، تعاطى، أدى الشعائر الدينية، طبق عمليا، نفذ، حاجة