مشغول کردن
licenseمعنی کلمه مشغول کردن
معنی واژه مشغول کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- سرگرم كردن، مشغول داشتن 2- به كار واداشتن 3- درگير كردن، گرفتار كردن | ||
انگلیسی | engage, busy, amuse, employ, entertain, occupy | ||
عربی | جذب، شغل، شارك، تعهد، استخدم، فرض، لفت الانتباه، أعد، أثار، تشابك، خطب فتاة، شارك في النقاش، عشق، تعاطى عملا، تتعشق التروس، قاتل، يخطب | ||
مرتبط | متعهد کردن، گرفتن، استخدام کردن، بکار گماشتن، نامزد کردن، مات و متحیر کردن، سرگرم کردن، تفریح دادن، جذب کردن، بکار گرفتن، استعمال کردن، استخذام کردن، پذیرایی کردن، مهمانیکردن از، گرامی داشتن، اشغال کردن، تصرف کردن | ||
واژه | مشغول کردن | ||
معادل ابجد | 1650 | ||
تعداد حروف | 9 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی مشغول کردن | ||
پخش صوت |
- 1 سر گرم کردن - 2 به کار وا داشتن
- 3 باز داشتن
(مصدر) - 1 بکاري سرگرم کردن بکار
واداشتن . - 2 بازداشتن منصرف
کردن (با از آيد) :
زد تيغ قهرو قاهري برگردن ديو و پري
کورا ز عشق آن سري مشغول کردند از قضا.
(ديوان کبير)
1- سرگرم كردن، مشغول داشتن
2- به كار واداشتن
3- درگير كردن، گرفتار كردن
engage, busy, amuse, employ, entertain, occupy
جذب، شغل، شارك، تعهد، استخدم، فرض، لفت الانتباه، أعد، أثار، تشابك، خطب فتاة، شارك في النقاش، عشق، تعاطى عملا، تتعشق التروس، قاتل، يخطب
متعهد کردن، گرفتن، استخدام کردن، بکار گماشتن، نامزد کردن، مات و متحیر کردن، سرگرم کردن، تفریح دادن، جذب کردن، بکار گرفتن، استعمال کردن، استخذام کردن، پذیرایی کردن، مهمانیکردن از، گرامی داشتن، اشغال کردن، تصرف کردن