اشاره کردن
licenseمعنی کلمه اشاره کردن
معنی واژه اشاره کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | point, nudge, insinuate, mention, imply, allude, hint, cue, motion, sign, beckon, to point | ||
عربی | نقطة، درجة، مرحلة، فاصلة، غاية، مؤشر، رأس، موقع، تصويب، غرض، نقطة الضعف، نتوء في الأذن، مقطع موسيقي، رأس المقدمة، تخريم إبري، موقع اللاعب، نقط، أشار، وجه، لفت الانتباه، برز، وجب، إستقرن يصبح ذا رأس، طين، كحل في البناء، وضح الإتجاه، أبحر، صوب مسدسا، برى قلما، تدرب لمباراة | ||
مرتبط | نشان دادن، تیز کردن، گوشه دار کردن، نوک گذاشتن، خاطر نشان کردن، با ارنج زدن، تلقین کردن، به اشاره فهماندن، داخل کردن، بطور ضمنی فهماندن، ذکر کردن، نام بردن، دلالت ضمنی کردن بر، اشاره داشتن بر، رساندن، مربوط بودن به، اظهار کردن، گریز زدن به، راهنمایی کردن، با چوب بیلیارد زدن، صف بستن، پیشنهاد کردن، امضاء کردن، پاراف کردن، با اشاره صدا زدن | ||
واژه | اشاره کردن | ||
معادل ابجد | 781 | ||
تعداد حروف | 9 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی اشاره کردن | ||
پخش صوت |
نماردن
point, nudge, insinuate, mention, imply, allude, hint, cue, motion, sign, beckon, to point
نقطة، درجة، مرحلة، فاصلة، غاية، مؤشر، رأس، موقع، تصويب، غرض، نقطة الضعف، نتوء في الأذن، مقطع موسيقي، رأس المقدمة، تخريم إبري، موقع اللاعب، نقط، أشار، وجه، لفت الانتباه، برز، وجب، إستقرن يصبح ذا رأس، طين، كحل في البناء، وضح الإتجاه، أبحر، صوب مسدسا، برى قلما، تدرب لمباراة
نشان دادن، تیز کردن، گوشه دار کردن، نوک گذاشتن، خاطر نشان کردن، با ارنج زدن، تلقین کردن، به اشاره فهماندن، داخل کردن، بطور ضمنی فهماندن، ذکر کردن، نام بردن، دلالت ضمنی کردن بر، اشاره داشتن بر، رساندن، مربوط بودن به، اظهار کردن، گریز زدن به، راهنمایی کردن، با چوب بیلیارد زدن، صف بستن، پیشنهاد کردن، امضاء کردن، پاراف کردن، با اشاره صدا زدن