فرض کردن
license
98
1667
100
معنی کلمه فرض کردن
معنی واژه فرض کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | assume, presume, adjudge, consider, suppose, deem, guess, hypothesize, imagine, posit, reckon, repute | ||
عربی | افترض، تولى، قدر، اتخذ، اعتبر، أخذ على عاتقه، تولى القيام، اغتصب، تظاهر، يفترض | ||
مرتبط | گرفتن، بعهده گرفتن، انگاشتن، بخود گرفتن، پنداشتن، مسلم دانستن، احتمال کلی دادن، عقیده داشتن، فتوی دادن، داوری کردن، محکوم کردن، دانستن، با حکم قضایی فیصل دادن، مطرح کردن، رسیدگی کردن، ملاحظه کردن، سنجیدن، تفکر کردن، خیال کردن، گمان کردن، حدس زدن، تخمین زدن، برانگاشتن، تصور کردن، قرار دادن، ثابت کردن، روی چیزی حساب کردن، حساب پس دادن، شمردن، اوازه داشتن، شهرت داشتن | ||
واژه | فرض کردن | ||
معادل ابجد | 1354 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی فرض کردن | ||
پخش صوت |
انگاردن - انگاشتن - پنداشتن - گمان بردن
assume, presume, adjudge, consider, suppose, deem, guess, hypothesize, imagine, posit, reckon, repute
افترض، تولى، قدر، اتخذ، اعتبر، أخذ على عاتقه، تولى القيام، اغتصب، تظاهر، يفترض
گرفتن، بعهده گرفتن، انگاشتن، بخود گرفتن، پنداشتن، مسلم دانستن، احتمال کلی دادن، عقیده داشتن، فتوی دادن، داوری کردن، محکوم کردن، دانستن، با حکم قضایی فیصل دادن، مطرح کردن، رسیدگی کردن، ملاحظه کردن، سنجیدن، تفکر کردن، خیال کردن، گمان کردن، حدس زدن، تخمین زدن، برانگاشتن، تصور کردن، قرار دادن، ثابت کردن، روی چیزی حساب کردن، حساب پس دادن، شمردن، اوازه داشتن، شهرت داشتن