تصفیه کردن
licenseمعنی کلمه تصفیه کردن
معنی واژه تصفیه کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- پاك كردن، پالودن 2- صاف كردن 3- پالايش كردن 4- پاكسازي كردن، فيلتر كردن 5- رفع اختلاف كردن 6- تفريغ حساب كردن، تسويهحساب كردن | ||
انگلیسی | refine, clean up, filter, purge, settle, purify, accord, clean, cleanse, establish, filtrate, rarefy, sublimate, administer, administrate | ||
عربی | صقل، نقح، كرر، شذب، نقى، هذب، نعم، صفى، جمل، دخل تحسينات على | ||
مرتبط | خالص کردن، تصحیح کردن، پالاییدن، تهذیب کردن، صاف کردن، اب صاف کردن، پاک کردن، پاکسازی کردن، زدودن، خالی کردن، تهی کردن، ته نشین شدن، ماندن، مستقر شدن، مقیم شدن، مستقر ساختن، پالایش کردن، وفق دادن، اشتی دادن، اصلاح کردن، قبول کردن، جور درامدن، تمیز کردن، درست کردن، منزهکردن، تطهیر کردن، برقرار کردن، ساختن، دایر کردن، تاسیس کردن، مقرر داشتن، از صافی گذشتن، از صافی گذراندن، رقیق کردن، بالا بردن، تصعید کردن، متعال کردن، متصاعدکردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، وصی، وصایت کردن، نظارت کردن | ||
واژه | تصفیه کردن | ||
معادل ابجد | 859 | ||
تعداد حروف | 9 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی تصفیه کردن | ||
پخش صوت |
پالودن
1- پاك كردن، پالودن
2- صاف كردن
3- پالايش كردن
4- پاكسازي كردن، فيلتر كردن
5- رفع اختلاف كردن
6- تفريغ حساب كردن، تسويهحساب كردن
refine, clean up, filter, purge, settle, purify, accord, clean, cleanse, establish, filtrate, rarefy, sublimate, administer, administrate
صقل، نقح، كرر، شذب، نقى، هذب، نعم، صفى، جمل، دخل تحسينات على
خالص کردن، تصحیح کردن، پالاییدن، تهذیب کردن، صاف کردن، اب صاف کردن، پاک کردن، پاکسازی کردن، زدودن، خالی کردن، تهی کردن، ته نشین شدن، ماندن، مستقر شدن، مقیم شدن، مستقر ساختن، پالایش کردن، وفق دادن، اشتی دادن، اصلاح کردن، قبول کردن، جور درامدن، تمیز کردن، درست کردن، منزهکردن، تطهیر کردن، برقرار کردن، ساختن، دایر کردن، تاسیس کردن، مقرر داشتن، از صافی گذشتن، از صافی گذراندن، رقیق کردن، بالا بردن، تصعید کردن، متعال کردن، متصاعدکردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، وصی، وصایت کردن، نظارت کردن