I wonder what's keeping Steve?
wonder یعنی نمیدونم. I wonder یعنی من نمیدونم. keep در اینجا یعنی مانع از آمدن کسی شدن. to keep someone یعنی جلو کسی را گرفتن و مانع انجام فعالیتش شدن.
Oh, I forgot to tell you. He's not gonna show up. He called just
before we took off.
to show up یعنی حاضر شدن در جایی.
to take off یعنی ترک کردن جایی.
What kind of line did he hand you this time?
line در اینجا یعنی بهونه. to hand someone هم یعنی به کسی دادن. پس معنی جمله میشه اینبار چه چرت و پرتی تحویلت داد؟
Something about his car dying again.
dying حالت استمراری فعل to die هستش که در اینجا معنی خراب شدن میده.
What a bunch of noise. He doesn't even have a car. He gets
around everywhere by bike. I don't know what he's trying to
pull. The guy's a total flake.
bunch یعنی یه عالمه. noise هم یعنی حرف چرت و پرت.
to get around یعنی این طرف و آن طرف رفتن، گشتن.
to pull something یعنی انجام دادن چیزی.
flake هم یعنی یک آدم غیر قابل اطمینیان.
You said it. That's the last straw. The guy lies like a rug. I
dunno why we've put up with him for this long. I'm telling
you, if I run into him tomorrow, I'm reading him the riot
act. This time, he blew it big time. Man, I'm gonna have a
field day with him.
you said it یک اصطلاح هست به معنی قبول دارم، درسته.
last straw یعنی آخرین چیزی، آخرین مشکلی که میتونیم تحمل کنیم.
to lie like a rug یعنی مثل چی دروغ گفتن.
to put up with someone یعنی **با کسی کنار اومدن.
**
to run into somebody یعنی با کسی برخوردن، کسی را ناگهانی دیدن.
to read someone the riot act یعنی کسی را سرزنش کردن.
to blow it هم یعنی گند زدن (اشتباه کردن). big time هم یعنی به حد زیاد.
a field day هم یعنی اوقات خوب. to have a field day یعنی اوقات خوبی داشتن.
Try not to lose your cool too much. One thing's for sure.
It'll be a cold day in hell before we invite him to the movies
again. By the way, do you even know what this movie's about?
to lose your cool یعنی خون سردی خودش رو آدم از دست بده.
it'll be a cold day in hell یعنی هرگز.
by the way هم یعنی راستی.
All I know is that the critics panned it. They all said the star
kept blowing his lines. But you can always count on one
thing ... if a critic thinks a movie's a bomb, it'll be a smash
hit.
to pan something یعنی چیزی را به باد انتقاد بستن.
to blow your lines یعنی جملش رو آدم اشتباه بگه.
to count on someone یعنی رو کسی حساب کردن.
a bomb یعنی یه چیز خیلی افتضاح.
a smash hit یعنی یه چیزی که بترکونه مثل یک فیلم یا یک آهنگ.
ترجمه کل مکالمه:
نمیدونم چرا استیو داره لفتش میده؟
اوه یادم رفت بهت بگم. نمیاد. همین قبل از این که ما بیایم بیرون زنگ زد.
این دفعه دیگه چه بهونه ای تحویلت داد؟
یه چیزی درباره این که ماشینش خراب شده.
چه چرت و پرتایی. اون حتی ماشنم نداره. اون همه جا با دوچرخش میچرخه. نمیدونم چی کار میخواد کنه. این آدم اصلا قابل اعتماد نیست.
قبول دارم. این دیگه آخری بود. این آدم مثل چی دروغ میگه. نمیدونم چرا این همه مدت باهاش کنار اومدیم. بهت گفته باشم اگر فردا ببینمش بهش میتوپم. این بار دیگه بد گند زد. پسر باهاش غوغا میکنم.
سعی کن خون سردی خودت رو زیاد از دست ندی. یه چیز رو ما مطمئنیم. عمرا دوباره دعوتش کنیم سینما. راستی میدونی این فیلم اصلا درباره چیه؟
فقط میدونم منتقدا به باد انتقاد بستنش. همه میگفتن ستاره این فیلم جملاتش رو هی خراب میکرد. اما همیشه میتونی رو یه چیزی حساب کنی ..... اگر یه منتقد بگه یه فیلم مزخرفه اون فیلم میترکونه.