جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

tighten  |

تنگ کردن

معنی: تنگ کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دربند کردن و حبس نمودن و پای بند نهادن و اشکالات آوردن و اعتراض کردن و مخالفت کردن . (ناظم الاطباء). || سخت و فشرده کردن . راه گریز بستن . در تنگنا قرار دادن . راه رهایی را دشوار ساختن :
بیفشرد ران رستم زورمند
بر او تنگتر کرد خَم ّ کمند.
فردوسی .
- تنگ کردن حرب ؛ سخت و دشوار ساختن جنگ را :
چون حرب شما را به سخن سخت کنم تنگ
هرچند که بسیار نپائید روائید.
ناصرخسرو.
- تنگ کردن دل ؛ غمگین کردن . در سختی و سوز غم قرار دادن . دلتنگ ساختن :
کنون زآسمان خاست بانگ کلنگ
دل ما چرا کردی از آب تنگ ؟
فردوسی .
چنان دان که کیخسرو آمد بجنگ
مکن خیره دل را بدین کار تنگ .
فردوسی .
وز غم او تنگ مکن نیز دل
صبرهمی کن که شب آبستن است .
ناصرخسرو.
شنیدم که مردان راه خدای
دل دشمنان را نکردند تنگ .
(گلستان ).
رجوع به تنگدل شود.
- تنگ کردن راه ؛ بستن راه . سخت و مشکل ساختن راه تا عبور غیرممکن شود :
سکندر بدیوار رویین و سنگ
بکرد از جهان راه یأجوج تنگ .
(بوستان ).
- تنگ کردن روز ؛ پریشان ساختن روزگار کسی را. به ستوه آوردن . در سختی قرار دادن کسی را. روز کسی را تیره و تار ساختن :
ترا سوی دشمن فرستم به جنگ
همی بر برادر کنی روز تنگ .
فردوسی .
- تنگ کردن کار بر کسی ؛ دشوار کردن کار بر وی . در سختی و ناتوانی قرار دادن کسی را. به ستوه آوردن کسی را :
اگر با سپاه اندرآیم به جنگ
کنم بر یلان جهان کار تنگ .
فردوسی .
ازو کین کاموس جویم به جنگ
بر ایرانیان بر کنم کار تنگ .
فردوسی .
- تنگ کردن معده ؛ کنایه از پر خوردن و شکم پر کردن . معده پر کردن . (از آنندراج در ذیل معده ). انباشتن شکم بحدی که جایی برای خوردن چیزی دیگر نباشد :
به جز سنگدل کی کند معده تنگ
چو بیند کسان بر شکم بسته سنگ ؟
(بوستان ).
به تنگی بریزاندت روی رنگ
چو وقت فراخی کنی معده تنگ .
(بوستان ).
- تنگ کردن نفس ؛ خفه کردن . (آنندراج ) :
نقش بر آیینه نتواند نفس را تنگ کرد
ازهجوم غم نگردد تنگ میدان خانه ام .
صائب (از آنندراج ).
رجوع به تنگ و دیگرترکیبهای آن شود.
... ادامه
375 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 744
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
tighten | constrict , straiten
عربی
شد | ضيق , توتر , شدد , تحمل , زم , قوى , زاد الضغط , قسى

واژگان مرتبط: سفت شدن، سفت کردن، محکم کردن، بستن، فشردن، منقبض کردن، جمع کردن، باریک کردن، زور اوردن، محدود کردن، در تنگی و مضیقه گذاردن

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری