جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

separate  |

جدا کردن

معنی: جدا کردن . [ ج ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تفریق نمودن . مفروق کردن . از هم سوا کردن . علیحده کردن :
قند جدا کن از اوی دور شو از زهر دند
هر چه به آخر به است جان ترا آن پسند.
رودکی .
بر او [ کیخسرو ] آفرین کرد [ رستم ] کای نیکنام
چو خورشید هر جای گسترده کام ...
بدان راز نیکان تو کردی جدا
تو بستی به افسون و بند اژدها.
فردوسی .
|| برگزیدن . خوب و بد کردن . به گزین یا به گزینی کردن . بد و خوب کردن .غث و سمین کردن . چاق و لاغر کردن :
جدا کرد از آن خلخی صدهزار
جهان آزموده نبرده سوار.
فردوسی .
ز لشکر جدا کرد بهرام شیر
سپاهی جهانگیر و گرد و دلیر.
فردوسی .
وغلامی هفتاد ترک خیاره بدست آمدند و جدا کردند تا بدرگاه عالی فرستند. (تاریخ بیهقی ).
شاه احول کرد در راه خدا
آن دو دمساز خدائی را جدا.
(مثنوی ).
|| منفصل کردن . (ناظم الاطباء). بریدن . قطع کردن :
خمار دارد و همواره باکیار بود
بسا سرا که جدا کرد در زمانه خمار.
دقیقی .
بیفکند گوری چوپیل ژیان
جدا کرد زو چرم و پای و میان .
فردوسی .
بدو گفت بشتاب از این انجمن
هم اکنون جداکن سرش را ز تن .
فردوسی .
هر آن کس که او یار بندوی بود
بنزدیک گستهم [ برادر بندوی ] بدگوی بود
که بودند شادان ز خون پدر[ هرمزبن نوشیروان ]
ز تنهای ایشان جدا کرد[ خسرو پرویز ]سر.
فردوسی .
گر او را جدا کرد خواهی زمن
نخستین جدا کن سر من ز تن .
فردوسی .
سرت از دوش بشمشیر جدا کردم
چون بکشتم نه ز چنگال رها کردم .
منوچهری .
بخندید برنا که حاتم منم
سر اینک جدا کن بتیغ از تنم .
(بوستان ).
کف دست و سرپنجه ٔ زورمند
جدا کرده ایام بندش ز بند.
(بوستان ).
ملک از ناخن همی جدا خواهی کرد
دردت کند ای دوست خطا خواهی کرد.
احمد برمک . (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 297)
کسی که اشهد ان لااله الااﷲ
نگوید او را سر کن بتیغ تیز جدا.
؟
|| دور کردن . سواکردن :
ز همشان جدا کرد بر پهن دشت
بر ایشان چو باد دمان برگذشت .
فردوسی .
مرکب من بود زمان پیش از این
کرد نتانست ز من کس جداش .
ناصرخسرو.
از سر اکرام و از بهر خدا
بیش از این ما را مکن از خود جدا.
(مثنوی ).
جهان از جان شیرینش جدا کرد
بشیرین هم جهان هم جان رهاکرد.
نظامی .
|| متمایز کردن . متمایز ساختن . بازشناختن :
سخن با خطرتواند کرد
خطری مرد را جدا ز حقیر.
ناصرخسرو.
آن کن که خویشتن ز بهائم جدا کنی
تا سوی قوم خویش فرستدت ذوالجلال .
ناصرخسرو.
قلم جدا کند ای شاه کهتراز مهتر
بکوتهی و درازی مدان کهی و مهی .
ناصرخسرو.
آنکو جدا کند بخرد جوهر از عرض
داند که این دو چیز لطیفند و جوهرند.
ناصرخسرو.
|| مسترد داشتن بازگرفتن . دور داشتن از : احمد سوگند بخورد اما گفت یک امشب اسبان از شما جدا کنند و بر اشتران نشینید فردا اسبان بشما داده آید. (تاریخ بیهقی ص 359). || به مجاز، بیرون کردن . لباس کندن . کندن لباس و جز آن . بیرون آوردن : و غلام رافرمود تا تیر از وی جدا کرد و جراحت ببست . (تاریخ بیهقی ). زنی بود دیوانه ... جامه های دیباش پوشانیدند وپیرایه های زر و جواهر برو بستند... آغاز سخن عاقلانه کرد... جدا کردند بهمان حال دیوانگی باز شد. (نوروزنامه ). || بمجاز، منفصل شدن . جداشدن از : روزی که یخ بند عظیم بوده است اسب براند و خود را از اسب جدا کرد. (تاریخ بیهقی ص 363). || تقسیم کردن . افراز. مفروز کردن .
- جدا کردن سخن ؛ فَصل الخِطاب . (ترجمان القرآن عادل ).
- جدا کردن میان حق و باطل ؛ فرقان . (ترجمان القرآن عادل ).
... ادامه
1477 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 282
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
separate | unzip , disconnect , detach , intercept , sequester , divide , disassociate , untwist , segregate , pick out , sever , dissociate , amputate , calve , insulate , chop , analyze , cut off , disunite , uncouple , cleave , dispart , draw off , enisle , excide , exscind , individuate , lixiviate , part , prescind , rive , rupture , seclude , select , sequestrate , try , unlink , sunder , choose , partition , abstract
عربی
فصل | انفصل , تفرق , فرق , ميز , قسم , قطع , افترق , تفكك , عزل عن بقية , انسحب , استخلص , فك , مستقل , منعزل , متميز , متباعد , متفرق , المنفصلة قطعة ثياب
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "جدا کردن" در زبان فارسی به معنای تفکیک یا فاصله‌گذاری میان دو یا چند چیز است. برای استفاده صحیح از این کلمه و ایجاد جملات درست، به موارد زیر توجه کنید:

  1. استفاده در جملات: "جدا کردن" معمولاً به عنوان یک فعل به کار می‌رود. به عنوان مثال:

    • من باید این دو فایل را جدا کنم.
    • او تصمیم دارد که کتاب‌ها را از هم جدا کند.
  2. نحوه نوشتن: در فارسی، "جدا" و "کردن" معمولاً به صورت جدا از هم نوشته می‌شوند، مگر در موارد خاص که به صورت فعل ترکیبی نوشته شود.

  3. فعل‌های مرتبط: ممکن است از افعال دیگری که مفهوم جداسازی را منتقل می‌کنند نیز استفاده کنید، مانند "تفکیک کردن" یا "فصل کردن".

  4. زمان فعل: بسته به زمان جملات، فرم‌های مختلفی از این فعل قابل استفاده است:

    • حال: "جدا می‌کنم"
    • گذشته: "جدا کردم"
    • آینده: "جدا خواهم کرد"
  5. قواعد نگارشی: در نگارش رسمی، توجه به علائم نگارشی و ساختار جملات بسیار مهم است. برای مثال:
    • جمله باید واضح و روشن باشد.
    • از علائمی مانند ویرگول و نقطه برای تفکیک جملات و عبارات استفاده کنید.

با رعایت این نکات، می‌توانید از کلمه "جدا کردن" به درستی و به طور موثری در جملات خود استفاده کنید.


واژگان مرتبط: مجزا کردن، تفکیک کردن، سوا کردن، زیپ لباس را باز کردن، قطع کردن، گسستن، ناوابسته کردن، منفصل کردن، اعزام کردن، جلو گیری کردن، حائل شدن، بریدن، جلو کسی را گرفتن، مصادره کردن، توقیف کردن، تقسیم کردن، قسمت کردن، پخش کردن، بخش کردن، همکاری نکردن، از همکاری دست کشیدن، واتابیدن، باز کردن، گشودن، تبعیض نژادی قائل شدن، انتخاب کردن، رسوا کردن، زدن، قطع اندام کردن، زاییدن، گوساله زاییدن، بشکل غار درامدن، عایق کردن، روپوش دار کردن، با عایق مجزا کردن، بصورت جزیره دراوردن، ریز ریز کردن، غذا خوردن، خرد کردن، شکستن، کاویدن، تحلیل کردن، تجزیه کردن، جزئيات را مطالعه کردن، تشریح کردن، محروم کردن، باهم بیگانه کردن، نفاق انداختن، رها کردن، از قلاده باز کردن، باز شدن، از حالت زوجی خارج کردن، شکافتن، پیوستن، چسبیدن، منقسم کردن، جدا شدن، تقسیم شدن، هدف گیری کردن، دور کردن از، کاستن، کم کردن، تک قرار دادن، فرد کردن، انفرادی کردن، تمیز دادن، شخصیت دادن، تفکیک شدن، قطع نظر کردن، ترکیدن، گسیختن، منزوی کردن، گوشه انزوا اختیار کردن، منزوی شدن، برگزیدن، گزیدن، سعی کردن، تلاش کردن، کوشش کردن، کوشیدن، تجربه کردن، از هم باز کردن، بندهای زنجیر را از هم باز کردن، خواستن، پسندیدن، تقسیم، دیواره، تیغه، حد فاصل، وسیله یا اسباب تفکیک، چکیده، خلاصه، مجمل، زبده، معنی

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری