تأخیر کردن
licenseمعنی کلمه تأخیر کردن
معنی واژه تأخیر کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | delay, blench, dally, defer, lag, linger, loiter, postpone, put off, put over, retard, stick around, tarry | ||
عربی | تأخير، تأجيل، مهلة، توان، بطء، أجل، أخر، عاق، توانى، ماطل | ||
مرتبط | به تاخیر انداختن، به تاخیر افتادن، عقب انداختن، تاخیر کردن، بتاخیر انداختن، معطل کردن، رنگ خود را باختن، برگشتن، سفید شدن، بر گرداندن، جمع شدن و عقب نشینی کردن، وقت را ببازی گذراندن، طفره زدن، تسلیم شدن، بتعویق انداختن، احترام گذاردن، عقب ماندن، لنگیدن، عقب افتادن، دم اخر را گذراندن، معطل شدن، منتظر ماندن، درنگ کردن، دیر رفتن، با تنبلی حرکت کردن، پابپاورکردن، دیر پاییدن، موکول کردن، پست تر دانستن، موکول ببعد کردن، از سر باز کردن، ببعد موکول کردن، معوق گذاردن، سردواندن، بازحمت بانجام رساندن، کند ساختن، بانتظار چیزی بودن | ||
واژه | تأخیر کردن | ||
معادل ابجد | 1484 | ||
تعداد حروف | 9 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی تأخیر کردن | ||
پخش صوت |
دیرکردن - دیرآمدن
delay, blench, dally, defer, lag, linger, loiter, postpone, put off, put over, retard, stick around, tarry
تأخير، تأجيل، مهلة، توان، بطء، أجل، أخر، عاق، توانى، ماطل
به تاخیر انداختن، به تاخیر افتادن، عقب انداختن، تاخیر کردن، بتاخیر انداختن، معطل کردن، رنگ خود را باختن، برگشتن، سفید شدن، بر گرداندن، جمع شدن و عقب نشینی کردن، وقت را ببازی گذراندن، طفره زدن، تسلیم شدن، بتعویق انداختن، احترام گذاردن، عقب ماندن، لنگیدن، عقب افتادن، دم اخر را گذراندن، معطل شدن، منتظر ماندن، درنگ کردن، دیر رفتن، با تنبلی حرکت کردن، پابپاورکردن، دیر پاییدن، موکول کردن، پست تر دانستن، موکول ببعد کردن، از سر باز کردن، ببعد موکول کردن، معوق گذاردن، سردواندن، بازحمت بانجام رساندن، کند ساختن، بانتظار چیزی بودن