بیان کردن
licenseمعنی کلمه بیان کردن
معنی واژه بیان کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | express, say, represent, tell, impart, bubble, frame, give | ||
عربی | سريع، دقيق، جاء خصيصا ل، جلي، ظهر، بين، واضح، معد للارسال، عبر، أرسل سريعا، عبر بالرسم، استخلص، محدد، شركة الشحن السريع، قطار سريع، نظام لإرسال السلع، التعبير | ||
مرتبط | اظهار کردن، ابراز داشتن، ابراز کردن، اظهار داشتن، ادا کردن، گفتن، سخن گفتن، حرف زدن، صحبت کردن، نشان دادن، نمایندگی کردن، نمایاندن، نمایش دادن، نماینده بودن، تعریف کردن، نقل کردن، فاش کردن، تشخیص دادن، ابلاغ کردن، افشاء کردن، رساندن، سهم دادن، بهرهمند ساختن، جوشیدن، قلقل زدن، حباب براوردن، خروشیدن، قاب کردن، قاب گرفتن، تنظیم کردن، چارچوب گرفتن، دادن، بخشیدن، ارائه دادن | ||
واژه | بیان کردن | ||
معادل ابجد | 337 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی بیان کردن | ||
پخش صوت |
بازگو کردن - برشمردن
express, say, represent, tell, impart, bubble, frame, give
سريع، دقيق، جاء خصيصا ل، جلي، ظهر، بين، واضح، معد للارسال، عبر، أرسل سريعا، عبر بالرسم، استخلص، محدد، شركة الشحن السريع، قطار سريع، نظام لإرسال السلع، التعبير
اظهار کردن، ابراز داشتن، ابراز کردن، اظهار داشتن، ادا کردن، گفتن، سخن گفتن، حرف زدن، صحبت کردن، نشان دادن، نمایندگی کردن، نمایاندن، نمایش دادن، نماینده بودن، تعریف کردن، نقل کردن، فاش کردن، تشخیص دادن، ابلاغ کردن، افشاء کردن، رساندن، سهم دادن، بهرهمند ساختن، جوشیدن، قلقل زدن، حباب براوردن، خروشیدن، قاب کردن، قاب گرفتن، تنظیم کردن، چارچوب گرفتن، دادن، بخشیدن، ارائه دادن