جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: رام کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دست آموز کردن .(ناظم الاطباء). نرم کردن . از سرکشی بدر آوردن . از توسنی بنرمی آوردن . اهلی ساختن . خویگر کردن . اهلی کردن . اخت کردن . مقابل توسن کردن . مقابل بدرام کردن : اخداء؛ رام و خوار کردن کسی را. تخییس ؛ رام کردن کسی را. خیس ؛ رام کردن کسی را. (منتهی الارب ) : که نام نیکو مرغی است فعل نیکش دام ز فعل خویش بدان دام رام باید کرد. ناصرخسرو. گفتم هوا بمرکب خاکی توان گذاشت گفتا توان ، اگر بریاضت کنیش رام . خاقانی . ره انجام را زیر زین رام کرد چو انجم در آن ره کم آرام کرد. نظامی . - امثال : عقل انسان میتواند شیر درنده را هم رام کند . (از بنقل فرهنگ نظام ). || مطیع فرمان نمودن . (ناظم الاطباء). مطیع و محکوم کردن . (از ارمغان آصفی ). مطیع کردن . باطاعت درآوردن . فرمانبر ساختن . فرمانبردار کردن . بزیر فرمان درآوردن : جهان را بفرمان خود رام کرد در آن رام کردن کم آرام کرد. نظامی . گشت چو من بی ادبی را غلام آن ادب آموز مرا کرد رام . نظامی . سلیمانم بباید نام کردن پس آنگاهی پری را رام کردن . نظامی . گریه با من رام کرد آن دلبر بیگانه را کی فتد مرغی بدامی گر نریزی دانه را. عیسی یزدی (از ارمغان آصفی ). || راست کردن . نشانه گرفتن . با هدف تراز کردن . یکراست روان کردن بسوی نشانه : بسوی زفر کردم آن تیر رام بدان تا بدوزم دهانش بکام . فردوسی . و رجوع به رام در معنی «روان » و «مقابل سرکش در جمادات » شود. domesticate, bridle, subdue, daunt, gentle, master, tram رام کردن، اهلی کردن، جلوگیری کردن از، کنترل کردن، مطیع کردن، مقهور ساختن، تسلیم کردن، ترساندن، بی جرات کردن، ملایم کردن، ارام کردن، استاد شدن، ماهر شدن، خوب یاد گرفتن، تسلط یافتن بر
کلمه "رام کردن" در زبان فارسی به معنای تسلیم کردن یا آرام کردن است و معمولاً در زمینههای مختلفی مانند رفتار با حیوانات یا افراد به کار میرود. در زیر به چند نکته درباره قواعد نگارشی و زبانی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
تقسیمپذیری: "رام کردن" یک فعل ترکیبی است که از دو بخش "رام" (به معنای تسلیم یا آرام) و "کردن" تشکیل شده است. این فعل به راحتی میتواند در جملات مختلف به کار برود.
استفاده در جملات: این کلمه معمولاً به شکل مفعولپذیر به کار میرود و میتواند با مفعولاتی همراه شود. به عنوان مثال:
"او توانست اسب را رام کند."
"این روش به ایمنی خانواده کمک میکند و به آرام کردن بچهها کمک مینماید."
صفت و قید: در برخی از موارد، ممکن است از "رام" به عنوان صفت نیز استفاده شود، مانند "یک حیوان رام"، که به حیوانی اشاره دارد که به راحتی تحت کنترل درمیآید.
وجه و زمان فعل: با توجه به زمان فعل، "رام کردن" ممکن است به صورتهای مختلفی صرف شود. به عنوان مثال:
من رام کردم (ماضی)
تو رام میکنی (حال)
آنها رام خواهند کرد (آینده)
نکات نگارشی: زمان استفاده از "رام کردن" در متون رسمی و غیررسمی، باید به جملات و بافت آن توجه کرد تا استفاده از آن طبیعی و درست به نظر برسد.
در کل، "رام کردن" یک فعل پرکاربرد در زبان فارسی است که در زمینههای مختلف میتواند معناها و دلالتهای متفاوتی داشته باشد.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: رام کردن، اهلی کردن، جلوگیری کردن از، کنترل کردن، مطیع کردن، مقهور ساختن، تسلیم کردن، ترساندن، بی جرات کردن، ملایم کردن، ارام کردن، استاد شدن، ماهر شدن، خوب یاد گرفتن، تسلط یافتن بر