کشف کردن
license
98
1667
100
معنی کلمه کشف کردن
معنی واژه کشف کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | figure out, discover, detect, decipher, find, find out, uncover, spot, decode | ||
عربی | اكتشف، عرف، قرر، معرفة | ||
مرتبط | فهمیدن، سنجیدن، یافتن، پیدا کردن، پی بردن، دریافتن، مکشوف ساختن، نمایان ساختن، کشف رمز نمودن، گشودن سر، فاش کردن سر، جستن، تشخیص دادن، مکشوف کردن، برهنه کردن، اشکار کردن، سر پوش برداشتن از، بجا آوردن، با خال تزئین کردن، در نظر گرفتن، لکه دار کردن یا شدن، گشودن رمز، کشف رمز کردن | ||
واژه | کشف کردن | ||
معادل ابجد | 674 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
منبع | فرهنگ واژههای سره | ||
نمایش تصویر | معنی کشف کردن | ||
پخش صوت |
یافتن
figure out, discover, detect, decipher, find, find out, uncover, spot, decode
اكتشف، عرف، قرر، معرفة
فهمیدن، سنجیدن، یافتن، پیدا کردن، پی بردن، دریافتن، مکشوف ساختن، نمایان ساختن، کشف رمز نمودن، گشودن سر، فاش کردن سر، جستن، تشخیص دادن، مکشوف کردن، برهنه کردن، اشکار کردن، سر پوش برداشتن از، بجا آوردن، با خال تزئین کردن، در نظر گرفتن، لکه دار کردن یا شدن، گشودن رمز، کشف رمز کردن