I hadn't seen her in ages.
in ages یعنی مدت زیاد.
She and I were
buddies when we were young.
buddy یعنی رفیق.
I have to go to the grocery store this afternoon, but first I'm going to swing
by the coffee shop and pick up a cup of coffee.
to swing by somewhere یعنی سر زدن به جایی.
to pick up یعنی خریدن در اینجا.
I'm glad she could make time for us to get together.
to make time یعنی زمان کنار گذاشتن.
to get together یعنی دور هم جمع شدن.
When we say good-bye to our friends, we always hope to keep in
touch.
to keep in touch یعنی در ارتباط ماندن.
But, what with this and that, it's sometimes hard to do.
what with this and that یعنی به دلایلی.
With friends that I've fallen out of touch with, it’s sometimes hard to
meet again and pick up where we left off.
to fall out of touch یعنی رابطه اش آدم با کسی قطع بشه.
to pick up where you left off یعنی دوباره شروع کردن از جایی که قبلا اونجا رهاش کردیم.
We’ve both moved on to a different phase in our lives.
to move on یعنی ادامه دادن و رفتن.
Some of my old friends have become very
successful, and are living lives in the fast lane.
to live a life in the fast lane یعنی موفق بودن.
Other friends are having a more difficult time and are just
making ends meet.
to make ends meet یعنی سر و ته زندگی را به زور سر هم آوردن.
No matter how they're doing, it's always nice to touch base again.
to touch base یعنی احوال پرسی کردن.
I'm really looking forward to seeing these old pals and
catching up after all this time.
to look forward to doing something یعنی منتظر چیزی بودن.
pal یعنی دوست.
to catch up یعنی صحبت کردن درباره قدیم (گپ زدن).
Tow much we've aged.
to age یعنی پیر شدن.
یک ماه شده که دوستان قدیمی رو ندیدم. چند هفته پیش یک ایمیل از یکی از دوستان قدیمی دوره دانشگاه دریافت کردم. اون و خانوادش یک هفته قراره بیان به لسانجلس. اونا برنامه دارن تا خانواده و دوستان قدیمی رو ملاقات کنن. از زمانی که رفت من مدت هاست که ندیدمش. من منتظر دیدن بچه های جدیدش و خودش هستم.
یه دوست قدیمی دیگه ای این هفته زنگ زد. اون و من تو جوونی دوست بودیم. اون برنامه داره تا تو مسیرش به سمت سنفرانسیسکو به لسانجلس هم سر بزنه. ما برنامه ریختیم تا با هم ناهار بخوریم. اون تو واشینگتن کار میکنه و معمولا خیلی سرش شلوغ هست. خوشحالم که تونست برامون وقت بزاره.
وقتی با دوستامون خداحافظی می کنیم همیشه آرزو داریم تا در تماس بمونیم. اما به دلایل مختلف گاهی اوقات این کار سخته. گاهی اوقات ملاقات با دوستانی که باهاشون رابطه نداریم سخته و دوباره با هم شروع کنیم. ما هر دو به فاز دیگه ای از زندگیمون رفتیم. بعضی از دوستای قدیمیم خیلی موفق شدن و زندگی موفقی دارن. بقیه دوستان اوضاع سخت تری دارن و به سختی سر و ته زندگی را هم میارن. اما بدون توجه به این که چطور هستن همیشه احوال پرسی خوبه.
من واقعا منتظر دیدن این دوستان قدیمی ام و بعد از مدت ها گپ بزنیم. ما فقط نمیگیم چقدر پیر شدیم.